قرن بیستم برای کشور ما نه تنها با تعدادی از جنگ ها ، اکتشافات و موفقیت های بزرگ ، بلکه با دور شدن از ارزش های معنوی که در طول قرن ها القا شده است ، مشخص شد. میراث فرهنگی به صورت معابد ، آیین ، آداب و رسوم عمدا از آگاهی مردم و بخشی از آن از چهره زمین پاک شد. چندین نسل در جو بی دینی و انکار هر آنچه مربوط به ایمان است بزرگ شدند. با این حال ، دهه نود پرشور نه تنها طلوع تجارت خصوصی و توزیع مجدد اموال ، بلکه انقلابی عظیم در اذهان عمومی به وجود آورد. کسانی که از هم پاشیدند و نفس خود را از تغییرات ناگهانی گرفتند و یاد گرفتند که در شرایط جدید زندگی کنند ، خود را به کلیسا رساندند. به هر حال ، اما در اعماق روح او ، همه ، حتی پرشورترین ملحد ، احساس می کنند که چیزی بالاتر از ما وجود دارد - چیزی که در مواقع سخت هدایت و محافظت می کند ، غم و اندوه را تسکین می دهد و به روح آرامش می بخشد. شخصی آن را شهود می نامد ، شخصی فرشته نگهبان. این ذات چیزها را تغییر نمی دهد. پس حقیقت کجا پنهان است؟ چگونه می توان مسیر روشن خود را پیدا کرد و یاد گرفت که صدای درونی خود را بشنوید؟
دستورالعمل ها
مرحله 1
"باور نکن ، نترس ، نپرس" باید بگویم که عنوان عنوان تا حدودی مبهم است. بگذارید هر تنظیم را جداگانه توضیح دهیم. "باور نکن" - این مربوط به خود ایمان نیست ، بلکه به معنای نگرش توجه نسبت به مردم است. اعتماد خوب است ، اما لازم نیست به هرکسی که ملاقات می کنید اعتماد کنید. با دقت گوش دهید ، سعی کنید درک کنید. همدلی و همدلی کارهای شگفت انگیزی انجام می دهند (اما همدلی ، نه ترحم). همه ما انسانهای زنده ای هستیم ، بنابراین رذایل و نگرش های درونی داریم. غالباً ، این دوست ترین و خوش برخورد ترین افرادی است که معلوم می شود خیانتکار هستند و بالعکس - در نگاه اول سرد و خویشتندار ، با ارتباط نزدیکتر ، با ویژگی های معنوی پنهان خود غافلگیر می شوند: فداکاری ، مهربانی ، سخاوت. برداشت های اول اغلب فریبنده هستند. دوست در دردسر شناخته می شود! "نترسید" - از زندگی نترسید ، به خود اجازه دهید آنچه را آرزو می کنید ، حتی اگر در نگاه اول به نظر غیرممکن یا دست نیافتنی باشد. واقعاً از چه می ترسید: محکومیت ، تحقیر ، کینه توزی از سوی همان افراد؟ ارزشش را ندارد. به طور کلی - هیچ کس به فکر یکدیگر نیست. و هر یک از بدخواهان در اعماق روح خود می ترسند که موفق شوید. وظیفه اصلی همه زندگی کردن است تا بعداً از سالهای هدر رفته پشیمان نشوید. هر کس مسیر خودش را دارد و هیچ کس به جز شما نمی داند که چه وضعیتی بهتر خواهد بود. ترس اغلب در پشت نقاب خشم و کنایه پنهان است. افراد قوی هرگز شرور نیستند. مسیر رسیدن به خوشبختی ساده ترین راه نیست ، با این وجود ، در جای خود گیر می کنید ، با ترس و وحشت به اطراف نگاه می کنید ، نه تنها به هیچ نتیجه ای نخواهید رسید ، بلکه همچنین می توانید افسردگی ، بی علاقگی نسبت به هر آنچه اتفاق می افتد را به خطر بیندازید ، حتی به عزت نفس اشاره نکنید ، که به سرعت شروع به با سرعت یک جنگنده ساقط شده کاهش می یابد … "نپرس". فرد س askingال کننده خود را در موقعیت تابع قرار می دهد. آنها عاشق ترحم به فقرا هستند ، اما به آنها احترام نمی گذارند. نیازی به بالا بردن عزت نفس شخصی با هزینه شخصی نیست. اگر شخصی بخواهد کمک کند ، کمک خواهد کرد و نیازی به توضیح چیزی نیست. اگر می خواهید چیزی در زندگی ظاهر شود ، شروع به بخشیدن کنید. به مردم گرما ، عشق ، خلق و خوی خوب ، توجه بدهید. نه بلافاصله ، اما با گذشت زمان احساس خواهید کرد که پس زدن از بین رفته است. همانطور که در یک ترانه خوب کودکان خوانده شده است: "لبخند خود را به اشتراک بگذارید ، و بیش از یک بار به شما باز خواهد گشت."
گام 2
"مراقب احساسات خود باشید" احساسات نشانگر عالی وضعیت و روحیه ما هستند. آنها آنچه را واقعاً می خواهیم ، نشان می دهند. به طور کلی پذیرفته شده است که شخص استاد خود است. این درست است ، اما فقط نیمی از واقعیت است. بیشتر عقاید توسط جامعه ، والدین ، ذهنیت کشور یا منطقه زندگی تحمیل می شوند. همه در مورد آزادی فریاد می کشند ، اما به هر ترتیب یا دیگری ، هیچ کس آن را ندارد. سعی کنید یک حقیقت ساده را درک کنید: "آنچه شما احساس می کنید همان چیزی است که درباره آن فکر می کنید و نه بالعکس!" می توانید دوستان ، والدین ، حتی خانواده خود را فریب دهید ، اما چگونه می توانید برای قلب خود توضیح دهید که سطح خوشبختی به صفر می رسد؟ نمی توانی از خود فرار کنی.فقط آنچه لذت می بخشد ، لذت می بخشد و قدرت می دهد ، منطقی است. با دور انداختن ترس ، می توانید به ارتفاعات بی سابقه ای در هر زمینه زندگی برسید. بنابراین ، به آینده ای روشن تر منتقل کنید. فقط راه های صادقانه را برای رسیدن به اهداف خود انتخاب کنید.
مرحله 3
"مسئولیت زندگی خود را به عهده دیگران نگذارید." گاهی بازگشت به کودکی خوشایند است: برای همه بدبختی ها گریه کنید ، فریاد بزنید ، کسی را سرزنش کنید ، اما نه خود را. با این حال ، این رفتار نه تنها مخرب است ، بلکه کاملاً بی اثر است. به نظر می رسد که در این لحظه شما ورشکستگی شخصی خود را تأیید می کنید ، خود را از هرگونه مسئولیت خلاص می کنید و در نتیجه ، کنترل واقعیت را از دست می دهید. تمام کارهایی که با تهدید اسلحه انجام نشده یک انتخاب شخصی است و فقط شما مسئول همه عواقب آن هستید. درست است ، با تهدید اسلحه نیز یک انتخاب وجود دارد - یا اطاعت کردن یا.. اما بگذارید درباره چیزهای غم انگیز صحبت نکنیم. هنگامی که شروع به فکر کردن درباره آنچه می کنید و گفتن می کنید ، آگاهی فرا می رسد ، اعتماد به نفس و گزینه های بیشتری برای اقدامات بعدی وجود دارد. هر موقعیتی که پیش بیاید نیاز به تجزیه و تحلیل دقیق دارد. هیجان زده نشوید ، شانه را خرد نکنید. قبل از انجام کاری ، موارد مثبت و منفی را چندین بار بسنجید. به این فکر کنید که آیا از این کار پشیمان خواهید شد یا خوشحال خواهید شد و در غیر این صورت. ضرب المثل می گوید: "هفت بار اندازه بگیرید ، یک بار ببرید". در واقع ، در زندگی ، این عمدتا مورد است. هر ریسکی باید توجیه شود. عجولانه رفتار نکنید و از دیگران انتظار نداشته باشید. هیچ کس به هیچکس بدهکار نیست. همه افراد خودخواه هستند ، بنابراین به بهترین شکل برای خودشان عمل می کنند. آیا می توان از شخصی برای مسیر انتخابی عصبانی شد؟ این یک مسئله شخصی برای همه است. وظیفه شما این است که به خود گوش فرا دهید و مطابق وجدان خود رفتار کنید. صرف نظر از آنچه اتفاق افتاده است ، با آن به عنوان یک تجربه رفتار کنید ، نه یک شکست. تا زمانی که یک فرد زنده است ، هر چیزی قابل تغییر و پخش است ، حتی اگر در نگاه اول غیرممکن به نظر برسد.