در سطح خانوار ، افراد معتاد به کار اغلب فقط با کارگران سخت کوش و مسئول اشتباه گرفته می شوند. در حقیقت ، اعتیاد به کار یکی از انواع روان رنجوری است که در آن زندگی شخصی به فعالیت حرفه ای تبدیل می شود. مردان به احتمال زیاد از این اختلال رنج می برند.
آرامش برای یک معتاد کار دشوار است ، اگر وقت خود را برای کار خود اختصاص دهد و به خانواده اش اختصاص دهد و استراحت کند ، احساس گناه می کند. در همان زمان ، او بهانه ای برای عزیزانش دارد: من کار می کنم تا شما همه چیز را داشته باشید. با این حال ، غوطه وری کامل در کار با عواقب بسیار ناخوشایندی برای روابط خانوادگی همراه است: کودکان به تدریج پدر را به عنوان یک فرد خارجی که به آنها اهمیت نمی دهد ، درک می کنند. در نتیجه ، هنگامی که کودکان به یک مشاور یا کمک از یک مرد بزرگسال نیاز دارند ، آنها نه از پدر خود بلکه از دوستان بزرگتر خود حمایت خواهند کرد. اینکه آیا چنین مشاوره ای مفید خواهد بود یا خیر سوال بزرگی است …
همسر یک معتاد به کار نیز کار سختی دارد - او شروع به احساس فراموش شدن و غیرضروری شدن می کند. خوب است اگر او شغلی داشته باشد که بتواند خود را در آن تأمین کند ، و کمبود توجه شوهرش را جبران کند. این برای یک خانم خانه دار دشوارتر است ، که باید یک زندگی دنج را برای یک اعتیاد به کار که گاهی در خانه ظاهر می شود فراهم کند. در این حالت بهتر است که فعالیت جالبی را ترجیحاً همراه با همفکران خود پیدا کنید تا در فکر تنهایی خود نباشید.
سعی کنید شوهر خود را متقاعد کنید که حداقل آخر هفته باید به عزیزان اختصاص یابد. علاوه بر این ، بقیه موارد نباید به تماشای تلویزیون با هم محدود شوند. پیاده روی ، رفتن به سینما ، تئاتر ، هرگونه فعالیت مشترک خانواده را به هم نزدیک می کند و امکان برقراری ارتباط فعال و طبیعی را فراهم می کند.
سعی کنید در خانواده فضای دنج و دلپذیری ایجاد کنید تا همسرتان از بازگشت خوشحال شود. ممکن است که او فقط اشتیاق کار را تقلید کند - در واقع ، او به راحتی به خانه نمی کشد. دلیل دیگر مستثنی نیست: در برخی از شرکت ها ، تأخیر در کار ، نشان دادن کوشش ، فرم مناسبی محسوب می شود. در این صورت ، بهتر است با هم تصمیم بگیرید که آیا ساعات ارزشمند صمیمیت خانوادگی را فدای یک شغل کنید.