چرا شما باید فرزند خود را بپذیرید

چرا شما باید فرزند خود را بپذیرید
چرا شما باید فرزند خود را بپذیرید

تصویری: چرا شما باید فرزند خود را بپذیرید

تصویری: چرا شما باید فرزند خود را بپذیرید
تصویری: والدشدگی فرزند، تاثیر و راه های درمان آن 2024, نوامبر
Anonim

چگونه کودک خود را درک کنیم؟ اگر نتوانید برخی از ویژگی های او را بپذیرید چه می کنید؟ با این چگونه روبرو میشوید؟

چرا شما باید فرزند خود را بپذیرید
چرا شما باید فرزند خود را بپذیرید

چرا شما باید فرزند خود را بپذیرید.

دیر یا زود ، هر پدر و مادری این سال را دارد که چرا فرزندش به گونه ای رفتار می کند. بعضی اوقات کودک (به خصوص در دوره نوجوانی) دقیقاً همان رفتاری را انجام می دهد که ما بیشتر از همه دوست نداریم و دستیابی به درک متقابل در این موارد بسیار دشوار است.

برای پاسخ به این س questionsالات ، پیشنهاد می کنیم از منظر پذیرش به روابط با کودکان نگاه کنید.

پذیرش چیست و از نظر روابط با کودکان چه ارزشی دارد؟

پذیرش هم نگرش است و هم سبک رفتار. پذیرفتن شخص دیگری همانطور که هست به معنای درک او از تمام ویژگیهای منحصر به فرد و اصیل اوست ، بدون اینکه بخواهیم چیزی را که دوست نداریم در او تغییر دهیم. غالباً اتفاق می افتد که شخص خاصی علی رغم کمبودهایش ، همدردی ما را برانگیزد. به عنوان یک قاعده ، ما با چنین افرادی درک متقابل داریم.

اما پذیرش به احتمال زیاد حتی دلسوزی نیست ، بلکه به شخص دیگری اجازه می دهد همانطور که آفریده شده باشد. این به منزله شناسایی حق او برای بی نظیر بودن ، داشتن اعتقادات خاص خودش (متفاوت از اعتقادات ما) و البته اجازه دادن به او است که اشتباهات خود را انجام دهد و زندگی خود را دنبال کند.

هر شخصی می خواهد همانطور که هست پذیرفته شود ، فارغ از اینکه کودک باشد یا بزرگسال. با این حال ، از آنجا که جهان بینی و نگرش او نسبت به خود و دیگران شکل گرفته است ، این برای کودک بسیار مهمتر است.

پذیرش یکی از مهمترین جنبه های ارتباطات است. اغلب اوقات ما چیزی را در دیگران دوست نداریم ، و آماده هستیم تا آنها را اصلاح کنیم و انتظارات خود را برآورده کنیم. بزرگترین "وسوسه" در رابطه با بستگان و دوستان و خصوصاً در مورد فرزندان ما بوجود می آید.

یکی از اهداف اصلی والدین آموزش کودک است ، یعنی تغییر آنچه در اوست با آنچه ضروری می دانیم تغییر می کند. و آیا همیشه آن چیزی است که ما ضروری می دانیم ، آیا آنچه کودک واقعاً برای رشد ، تعیین جایگاه خود در جامعه و به منظور خوشبخت بودن نیاز دارد؟ آیا ما همیشه یکی از مهمترین نیازهای کودک - نیاز به پذیرش را برآورده می کنیم؟

پیش از ما والدین عزیز ، این س alwaysال همیشه مطرح می شود كه چگونه ، ضمن شناختن مهمترین نیازهای او ، كودكی را تربیت كنیم (یعنی القای افكار ، ویژگیها و هنجارهای لازم لازم برای رفتار ، برای تغییر او). و گاهی اوقات بسیار دشوار است. از یک سو ، عشق و پذیرش کودک همانطور که هست و هر کاری که انجام می دهد ، و از سوی دیگر ، یک کار غیر قابل تغییر برای تربیت وجود دارد - شکل دادن شخصیت نه به هر حال ، بلکه به طوری که یک کودک تمام عیار باشد. عضو جامعه ، به درستی و به اندازه کافی متناسب با محیط زیست محیطی و تحقق بخشیدن به پتانسیل آن است.

برای درک این وضعیت ، لازم است مهمترین مورد را جدا کنید ، مهم نیست که انجام آن دشوار است.

از نظر ما ، اهمیت پذیرش بیش از اهمیت شکل گیری ویژگی ها و هنجارهای لازم رفتار است. پذیرش یک نیاز اساسی انسان است و حتی تعیین نمی کند که فرد با چه ویژگی هایی می تواند به آن دست یابد بلکه توانایی تغییر و رشد کیفیت های مختلف در خود را دارد. از این گذشته ، اگر در کودکی توسط کسی پذیرفته شوم ، در این زندگی شانس بیشتری برای درک خودم دارم ، آنقدر سخت گیرانه به برخی از رفتارها وابسته نیستم.

بیایید مثالی بزنیم. اگر من فقط به عنوان یک فرد سرسخت تربیت شوم ، شاید در کسب و کار به موفقیت بزرگی دست پیدا کنم ، زیرا در این زمینه ، سازش غالباً ضروری است. و اگر توسط کسی (در همه مظاهر خود) پذیرفته شوم ، می توانم هم سخت گیر و هم سازگار باشم ، بسته به این که در یک شرایط خاص مناسب باشد. یعنی یک درجه آزادی بیشتر خواهم داشت. و این بسیار مهم است زیرا شانس موفقیت من را بیشتر می کند.

به نظر ما می توان این دو وظیفه متضاد را ترکیب کرد ، که البته در ابتدا ، به طور مشروط ، آنها را به عنوان "فرزندخواندگی" و "آموزش" تعریف کردیم. یا حتی یک ارتباط نیست ، بلکه یک آشتی است.

آشتی هنگامی امکان پذیر است که پذیرش کودک نسبت به سایر وظایف اولویت بیشتری داشته باشد. پس از آن است که مطلوب ترین وضعیت ایجاد می شود ، که رشد کودک را تضمین می کند.

در این حالت ، والدین به عنوان یک باغبان رفتار می کنند که با احتیاط از باغ و گل های خود مراقبت می کند ، رشد آنها را در جهت صحیح هدایت می کند ، طبیعتاً داده می شود ، حتی گاهی اوقات آنها را می برد ، که به آنها اجازه می دهد منحصر به فرد و زیبایی منحصر به فرد خود را نشان دهند. و در اینجا یک چیز بسیار مهم است. این باغبان به جای تلاش برای تبدیل آن به بوته سیاه اجازه می دهد بوته گل رز به بوته گل رز تبدیل شود. باغبان اگر به حق بوته گل رز برای بی نظیر بودن و پیروی از مسیر طبیعی رشد احترام بگذارد ، به نتایج عالی می رسد.

با این رویکرد ، منحصر به فردی که کودک در ابتدا حمل می کند ، و با تلاش والدین تکمیل می شود ، آشکار می شود و نتایج شگفت انگیزی را به همراه می آورد.

متأسفانه ، همیشه اینطور نیست. چه اتفاقی می افتد اگر کودکی را تغییر دهید ، بدون توجه به نیاز او برای پذیرش؟ یعنی اگر پرورش خصوصیات شخصیتی لازم جلوتر از فرزندخواندگی است؟

در این حالت ، ما به ناچار در موقعیتی قرار می گیریم که شروع به تغییر در آنچه کودک شخصاً دوست نداریم ، می کنیم. بیایید چنین آموزش های تربیتی را از نقطه نارضایتی ، یعنی چنین تربیتی بنامیم که منشأ آن همان چیزی است که در خود یا مردم دوست داریم یا دوست نداریم.

مثلاً شما حیا را دوست ندارید. خوب ، این شما را عصبی و آزار می کند. شما یک فرد مبارز هستید و عادت دارید به همه چیز در زندگی برسید. در خود و اطرافیان شما خصوصیاتی مانند اعتماد به نفس ، ابراز وجود ، شجاعت در تصمیم گیری را دوست دارید و ویژگی های مخالف (ناامنی ، کمرویی و …) را دوست ندارید. وقتی فرزند دارید ، طبیعتاً در چارچوب تربیت شروع می کنید به این "ویژگی های شخصیتی مانند کمرویی و کمرویی" را "زیر و رو" کنید. اکنون به یک تفاوت توجه کنید. این خیلی مهمه. می توانید اعتماد به نفس و ابراز وجود را در کودک آموزش داده و به او القا کنید ، یا می توانید او را از کمرویی "نسبتاً کوتاه" بگویید ، وقتی این ویژگی را نشان داد او را سرزنش و مجازات کنید.

اولی تربیتی است که در آن نیاز کودک به پذیرش برآورده شود و دوم دقیقاً عمل از نقطه نارضایتی است. نتیجه چیست؟ اگر هیچ کیفیتی را در خود قبول ندارید ، پس آن را در فرزند خود قبول نخواهید کرد. به طور نسبی ، اگر بی ادبی را دوست ندارید ، در کودک خود آن را تحمل نخواهید کرد. اما با قبول نکردن این ویژگی در کودک و مبارزه با آن ، کودک را بر آن ثابت می کنید. و از آنجایی که کودک را بر روی این ویژگی ثابت کرده اید ، پس گاهی اوقات این او است که شروع به نشان دادن آن می کند.

چه اتفاقی می افتد؟ این دقیقاً همان چیزی می شود که شما آن را دوست ندارید و قبولش ندارید. بنابراین ، والدین قوی و با اراده غالباً کودکانی با اراده ضعیف بزرگ می شوند. و در اینجا ، دوباره ، مسئله اصلی پذیرش است.

حال بیایید بررسی کنیم که هنگام تربیت کودک از نقطه نارضایتی چه نتیجه ای می گیریم.

در اینجا سه واکنش اصلی در برابر چنین تأثیراتی آورده شده است.

1. محافظت (کودک از خود دفاع می کند ، تماس عاطفی را کاهش می دهد و یا به دنبال خود می رود یا به دنبال برخی از علایق خودش است).

2. علی رغم اینکه من برعکس عمل می کنم.

3- من اطاعت خواهم کرد (خصوصاً اگر والدین خودکامه باشند).

این واکنش ها به این دلیل بوجود می آیند که اقدامات از نقطه نارضایتی آزادی اولیه کودک را نقض می کند (به هر حال ، کودکان ، به ویژه تا 10 سال ، کاملاً احساس می کنند که این یا آن عمل از پذیرش ناشی می شود یا از نقطه نارضایتی) اقدامات ناشی از نارضایتی ، حق کودک را در بی نظیر بودن ، در اختیار داشتن خود ، نقض می کند.

و مسلماً واکنش ها در برابر چنین تربیتی نمی تواند مثمر ثمر باشد.

به هر حال ، توسط آنها بسیار آسان است که تعیین کنیم از چه نقطه ای کار می کنیم.

اگر این منطق را از نزدیک دنبال کنیم ، می بینیم که مانع پذیرش بی قید و شرط آن چیزی است که خود ما در خود و دیگران قبول نداریم.

و در اینجا شما نمی توانید بدون درون نگری انجام دهید. از این گذشته ، بدون اینکه بفهمم من در خودم و در دنیا دوست ندارم و نمی پذیرم ، ردیابی اینکه ما از نقطه پذیرش چگونه عمل می کنیم و چه زمانی از نقطه نارضایتی دشوار است.

پس چگونه می توانید فرزند خود را بپذیرید؟

بیایید یک تمرین را امتحان کنیم. این مستلزم مشاهده و اخلاص است.

به 7-12 نفر از افراد نزدیک خود فکر کنید. روی یک کاغذ خالی بنویسید: "من افراد اطراف و خودم را دوست ندارم …".

حالا در یک فضای آرام بنشینید ، آرام باشید ، یک ملحفه بردارید و به این سوال پاسخ دهید. پاسخ حتی ممکن است یک لیست کامل باشد. سعی کنید واقعاً نکته اصلی را که در خود و دیگران قبول ندارید به خاطر بسپارید.

توصیه می شود این تمرین نه از نظر ذهنی بلکه در حقیقت انجام شود. حالا به لیست خود نگاه کنید. فرض کنید او از خصوصیاتی مانند عدم تعهد ، کمرویی و … برخوردار است. آیا چیزی در لیست شما وجود دارد که در فرزند خود قبول نکنید؟ آیا وقتی آن را به عنوان مظاهر مثلاً خجالتی یا عدم الزام می بینید ، اذیت می شوید؟

اگر این اتفاق افتاد ، شاید شما فقط باید شکایت ها و آنچه را که درباره دیگران و خودتان دوست ندارید از نحوه تربیت فرزندتان جدا کنید. یا حتی جدا از هم نباشید (به هر حال ، چنین خصوصیاتی ممکن است در واقع نامطلوب باشند) ، بلکه باید آنچه را که خودتان دوست ندارید و فرزندتان را جدا کنید. به طور نسبی ، اگر می فهمید که حیا برای شما یک ویژگی غیر قابل قبول است (و در واقع می تواند بسیار لازم و مفید باشد) ، در این صورت شما از قبل اجازه می دهید فرزندتان قاطع و متواضع باشد. درک بسیار خوب به شما کمک می کند تا نزدیکتر شوید و درک متقابل پیدا کنید.

اما این همه ماجرا نیست. در زندگی ممکن است شرایطی پیش بیاید که متوجه شوید رفتاری مثل گذشته دارید. به عنوان مثال ، متوجه خواهید شد که هنوز از برخی تظاهرات کودک خود رنجیده اید و هنوز هم می خواهید آنها را به طریقی یا دیگری "از بین ببرید". پس چه باید کرد؟

در اینجا هیچ توصیه خاصی وجود ندارد. همه چیز برای همه متفاوت است. احتمالاً در اینجا شما باید به این فکر کنید که چرا این یا آن مظاهر را دوست ندارید (برای این کار می توانید با یک متخصص تماس بگیرید) یا فقط باید مراقب آنچه در حال حاضر تجربه می کنید باشید.

وقتی خود را کاملاً آماده شروع بازسازی کودک از نقطه نارضایتی می دانید ، این فرصت را دارید که متوقف شوید ، نفس بکشید و کار دیگری انجام دهید. اگر رفتار بیرونی خود را چندین بار تغییر دهید ، در این صورت عادت آموزش از نقطه نارضایتی از بین می رود ، که این امر به کلید توسعه و تقویت روابط گرم و صمیمانه تبدیل می شود.

موفق باشید پدر و مادر عزیز!

روانشناس پروکوفیف A. V.

توصیه شده: