OCD یک اختلال وسواس فکری عملی است. وسواس فکر است ، اجبار عمل است. به زبان ساده ، این افکار و اعمال وسواسی است. افکار مزاحم شخص را تحت تعقیب خود قرار می دهد و برای خلاص شدن از شر آنها با غیرت شروع به کاری می کند.
به عنوان مثال ، شستشوی مکرر آپارتمان ، بدن ، چک کردن لوازم خانگی - خاموش یا خیر ، شمردن مراحل ، پا زدن روی درزهای کاشی و سایر اقدامات. آیا با جک نیکلسون فیلمی تماشا کرده اید که قبل از باز کردن درب آن چندین بار کلید را در قفل چرخانده است؟ این است
افکار وسواسی اضطراب آور باعث وسواس می شود. هرچه اضطراب قوی تر باشد ، بیشتر اوقات شخص تشریفاتی را انجام می دهد که این اضطراب را کاهش می دهد. اما به زودی او بازگشت ، و عمل باید دوباره تکرار شود.
این یک حلقه معیوب است ، که از آن سخت است جدا شود. روان رنجور به سادگی ارتباطی را بین افکار خود و اینکه چگونه از شر آنها خلاص می شود نمی بیند ، این درک نشده است.
فرد OCD فکر می کند که اگر مراسم خاصی را انجام دهد ، پس اتفاق بدی رخ نمی دهد و اگر این کار را نکند ، قطعاً اتفاق جبران ناپذیری رخ خواهد داد. برای او این یک اهرم کنترل است. البته خیالی.
یک روان رنجور مضطرب می خواهد همه چیز و همه اطراف را کنترل کند ، این یک فوق کنترل فوق العاده است. با استفاده از آن ، فرد احساس امنیت می کند. همه ما کاملا درک می کنیم که کنترل همه چیز در جهان غیرممکن است ، این کاملا غیرواقعی است. روان رنجور نیز موفق نمی شود ، که به نوبه خود سطح اضطراب او را افزایش می دهد.
بنابراین معلوم می شود: من مضطرب هستم - تا اتفاق بدی نیفتد ، من همه چیز را کنترل خواهم کرد - من نمی توانم همه چیز را کنترل کنم - مضطرب هستم. دور باطل.
در مورد آن چه باید کرد؟ البته از این چرخ خارج شوید. من دو راه می دانم (احتمالاً بیشتر وجود دارد):
1. کار با اجبار. مثلاً بیرون رفتن. شما 100 بار آهن ، برق ، آب را چک می کنید … و در حال حاضر دور از خانه هنوز نگران هستید ، اگر چیزی را فراموش کنید چه می کنید؟ این افکار شما را آزار می دهد ، احساس بدی دارید ، نمی توانید کاری انجام دهید ، باید برگردید. در اینجا دو گزینه وجود دارد:
رفتم بیرون ، برگشتم ، بررسی کردم. او دوباره از خانه خارج شد ، برگشت ، بررسی کرد … و بنابراین چهل و پنج بار متوقف شوید تا خسته شوید ، خسته نشوید. از قبل مطمئن خواهید شد که همه چیز خاموش ، خاموش ، پیچ خورده است. اما به هر حال این کار را ادامه دهید - تا زمانی که زبان روی شانه شما آویزان شود ، بروید و برگردید. و به همین ترتیب ، هر روز به مدت یک یا دو هفته ، این تعداد را انجام می دهیم تا این فکر که می توانید به خود اعتماد کنید ، کاملاً در مغز جا بیفتد. آنقدر شکنجه خواهید شد که برایتان مهم نخواهد بود که آنجا چیزی را خاموش کرده اید یا نه.
گزینه دوم مخالف گزینه اول است. به خیابان بیرون رفتم و به سمت مکان مناسب حرکت کردم. بگذارید افکار عذاب بدهند ، بگذارید بد باشد ، اما هرگز تسلیم وسوسه بازگشت نشوید. اگر برگردید ، اضطراب خود را تقویت می کنید. اما اگر یک بار ، دو بار … 100 بار پشت سر هم اضطراب را تحمل کنید ، مغز دوباره ساخته می شود. او درک خواهد کرد که هیچ چیز بدون کنترل شما اتفاق نمی افتد ، افکار از بین می روند.
این دو روش از این جهت خوب است که می توانید از یک عمل وسواس خاص خلاص شوید. ولی. روان چیز سرسختی است و روان رنجوریابی راهی دیگر را برای یافتن راه حل پیدا می کند.
به عنوان مثال ، کفها را تا بندهای فرسوده دست شسته اید. به محض خلاص شدن از شر آن ، به زودی کار دیگری را شروع خواهید کرد. انرژی روانی نیاز به راهی دارد و همیشه آن را پیدا خواهد کرد.
راه دوم کار با خود وسواس ، افکار است ، زیرا این آنها هستند که شما را به سمت کارهای وسواسی سوق می دهند. بهتر است با یک درمانگر با آنها برخورد کنید.
البته ، درمان یک لذت ارزان نیست ، حیف است که برای خود خرج کنید ، و بیشتر آنها به دنبال دستور العمل های جادویی رایگان هستند. با پرداخت یک قرار ملاقات با یک روانشناس ، اول از همه این پول را در خود سرمایه گذاری می کنید. آیا وقتی چیزی به شما آسیب می رساند از داروخانه دارو می خرید؟ مواد غذایی در فروشگاه وقتی می خواهید غذا بخورید؟ روان درمانی دارویی برای سلامت روان شما است و نباید از آن صرف نظر کنید.