درباره والدین غالب و مردان بزرگسال: ادامه داستان

درباره والدین غالب و مردان بزرگسال: ادامه داستان
درباره والدین غالب و مردان بزرگسال: ادامه داستان

تصویری: درباره والدین غالب و مردان بزرگسال: ادامه داستان

تصویری: درباره والدین غالب و مردان بزرگسال: ادامه داستان
تصویری: حق پدر ومادر بر فرزند 2024, نوامبر
Anonim

من می خواهم ادامه داستان مشتری خود را که در قسمت اول مقاله به همین نام آغاز شده ، با شما در میان بگذارم.

درباره والدین غالب و مردان بزرگسال: ادامه داستان
درباره والدین غالب و مردان بزرگسال: ادامه داستان

اکنون ، در جلسه مشاوره ، همان مرد ظاهری در مقابل من می نشیند ، اما او رفتار متفاوتی دارد ، او دیگر از موقعیت یک قربانی نمی نشیند و صحبت نمی کند ، بلکه از موقعیت یک انسان بالغ و هوشیار صحبت می کند که مسئول همه او است اعمال و گفتار او نشسته و خودش را به روشی کاملاً متفاوت ، با شانه های راست ، آزادانه و بدون تنش حمل می کند. برای من بسیار جالب است که مشاهده کنم او چگونه از مشاوره به مشاوره تغییر می کند ، رشد می کند و بالغ می شود. او در مورد پیروزی های خود ، پیروزی بر خودش و دیگران ، از این واقعیت که چیز دیگری نتیجه نداد ، صحبت می کند ، اما آن را ردیابی و تحلیل کرد.

چند پیروزی مشتری من ، پس از مشورت ما:

  1. درکی که مادرش او را دوست دارد و عشق خود را به بهترین شکل ممکن ابراز می کند (این بینشی برای او بود که تأثیر غیرقابل حذف بر او گذاشت! اما این درک بلافاصله به وجود نیامد ، ما از طریق بسیاری از موانع راه خود را باز کردیم).
  2. صحبت با مادر دیگر آزار دهنده نیست.
  3. او دیگر از گفتگو با مادرش احساس گناه نمی کند.
  4. او در تمام کارها اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرد.
  5. او به طور کلی و به طور کلی ، در همه چیز احساس اعتماد به نفس بیشتری می کند.
  6. او وقتی تمایل به انجام کاری نداشت یا مشغول بود گفت "نه" گفت.
  7. او یاد گرفت که وقتی از چیزی دوست ندارد با همتای خود بحث کند.
  8. او درک کرد و پذیرفت که هر شخص اطلاعات یکسانی را به طرق مختلف درک می کند و بنابراین همه چیز باید بیان شود - او یاد گرفت که با دانش آموزان ارتباط برقرار کند نه از موقعیت "یک معلم همه دان با دونو" ، بلکه از موقعیت یک بزرگسال چه کسی می تواند نحوه انجام این کار را توضیح دهد ، چرا و چرا.

او تمام نارضایتی های خود را که در تمام این سالها در خود حمل می کرد ، خلاص کرد (سوتلانا ، من جای خالی شکایت در داخل خود دارم ، اکنون باید با این کار چه کار کنم؟ - مشتری از من س askedال کرد). ما مدت طولانی با گلایه ها کار کردیم ، او نمی خواست آنها را رها کند ، ساحل از جدایی می ترسید ، اما اکنون او از همه تغییراتی که در او رخ داده خوشحال است. در اولین مشاوره ، همه داستان ها و احساسات او سیاه و سفید بود ، همه آنچه توصیف کرد سنگین ، بی حرکت بود ، به نوعی زنده نبود. حالا تمام احساسات ، داستان ها ، افکارش رنگی است ، او آنها را با رنگ ، خیلی راحت توصیف می کند. در اینجا آنها رنگ زندگی هستند ، او آنها را دید!

توصیه شده: