چه بخواهیم و چه نخواهیم ، باید با انتظارات افراد دیگر سازگار شویم. آیا این خوشبختی زیادی به همراه دارد؟.. اما ، به نظر می رسد ، "کلاغ های سفید" وجود دارند - بنابراین آنها تنظیم نمی شوند. همانطور که می خواهند زندگی کنند - این کسی است که واقعاً خوشحال است! آیا چنین است؟ مورد آزار و اذیت و سو mis تفاهم قرار گرفتن ، توسط مردم طرد شود. این مسیر یا از نظر روحیه قوی است یا از افراد تنگ نظر و بیمار.
سازگاری با دیگران یا زندگی فقط برای جلب رضایت خود نیمی از اقدامات است
1. زندگی افرادی که بیش از حد از رد و محکومیت می ترسند منوط به الزامات خارجی است: آنها برای دریافت "تخصص مورد تقاضا" وارد "دانشگاه معتبر" می شوند. سعی کنید طبق سناریوی استاندارد زندگی کنید "متولد شد - تحصیل کرد - ازدواج کرد - بچه دار شد - در محاصره یک خانواده بزرگ و صمیمی درگذشت"؛ سعی کنید از درگیری جلوگیری کنید ، به عنوان "افراد اولیه" برجسته نشوید.
آنها "همه چیز" دارند: شغل ، حقوق ، ماشین ، اقامتگاه تابستانی و کباب در آخر هفته. اما ، به بحران زندگی بعدی رسیده اند ، معمولاً چنین افرادی پوچی را تجربه می کنند ، آنها از هیچ چیز در زندگی خود راضی نیستند ، آنها واقعاً نمی توانند درک کنند که واقعاً چه می خواهند.
2. زندگی شورشیان و "کلاغ های سفید" که بیش از حد برای من ارزش قائل هستند و آماده نیستند که آن را فدا کنند تا زبان مشترکی با افراد دیگر پیدا کنند ، یک مبارزه ابدی ، یک درگیری دائمی است. آنها الگوها را پاره می کنند ، از رو به جلوی دیگری قطع می شوند ، در گذشته زندگی می کنند یا حتی با گدا زندگی می کنند ، اما در عین حال به کار خود ادامه می دهند تا زندگی کنند همانطور که خود فکر می کنند درست است. آنها تمام قوانین و پایه های استاندارد را زیر پا می گذارند.
نتیجه زندگی چنین افرادی غیرقابل پیش بینی است. دیر یا زود ، جامعه می تواند استعداد را در آنها تشخیص داده و پس از مرگ آنها را بازتوانی کند. اما ممکن است این اتفاق نیفتد. با دفاع از خود ، فرد فرصت درک واقعی ارزش آنچه را که از آن دفاع می کند را از دست می دهد ، همچنان مردود و سو mis تفاهم می شود. واقع بینی و سازگاری چنین افرادی معمولاً بسیار پایین است.
پس چه کسی بیش از دیگران از زندگی خوشحال است؟
او اصلاً کسی نیست که در حد فاصل دو افراط توصیف شده باشد. وسط فقط "صفر" بین دو "منفی" است. در وسط شخصی وجود دارد که نمی تواند خودش را بیان کند ، اما همچنین نمی تواند جامعه را راضی کند. زندگی چنین شخصی بی معنی و دشوار است.
واقعاً خوشحال می شود کسی که می داند چگونه افراط را در بیان حداکثر خود ترکیب کند:
- او خود را حداکثر درک می کند و اهداف شخصی خود را دنبال می کند ، به همان اندازه که برای جامعه سودمند است.
- با افراد دیگر همکاری می کند ، اما زیر آنها خم نمی شود.
- او راه خودش را می رود ، اما نتایج زایمان خود را با دیگران در میان می گذارد.
- او سود خود را به مردم ثابت می کند و حق خود را برای رفتن به راهی که می رود ثابت می کند.
این کاری است که یک رهبر واقعی انجام می دهد. و او واقعاً پذیرفته و تحقق می یابد ، و همچنین از زندگی خود راضی است.