فیلمهای زیادی درباره عشق فیلمبرداری شده و کتابهای زیادی نیز نوشته شده است. به طور معمول ، آنها در مورد عشق به یک زن یا مرد ، فرزندان ، دوستان صحبت می کنند. در عین حال ، در ادبیات روانشناسی ، آنها بیشتر و بیشتر می نویسند که قبل از دوست داشتن دیگران ، ارزش این را دارد که دریابید که خودتان را دوست دارید.
دوست داشتن خود خوب است یا بد؟
به دلیل تربیت ، عبارت "عشق به خود" در افراد اغلب با خودشیفتگی ، خودخواهی ، اعتماد به نفس ، تدبیر ، بی تفاوتی نسبت به مردم همراه است. ممکن است برای کسی به نظر برسد که می توانید یا خودتان یا شخص دیگری را دوست داشته باشید ، گویی این مفاهیم منحصر به فرد یکدیگر هستند.
با این حال ، به گفته روانشناسان ، این مفاهیم مکمل یکدیگر هستند. علاوه بر این ، فقط یک فرد خود دوست دارد که بتواند صمیمانه به دیگری عشق بورزد و همچنین آن را بپذیرد. عشق ورزیدن به شخصی که خود را فرومایه می داند دشوار است ، بلکه حیف خواهد بود.
عشق به خود یعنی چی؟
دوست داشتن خود به معنای پذیرش خود در کنار نقاط قوت و ضعف است و حتی تلاش برای اصلاح این نقص ها ، نسبت به آنها احساس انزجار و احساس گناه ندارید. این بدان معناست که خود را با دیگران مقایسه نکنید ، به فردیت و ارزش خود پی ببرید.
اگر فردی اضافه وزن داشته باشد ، روی کاناپه دراز نخواهد کشید و دلش برای خود تأسف خواهد خورد ، بلکه به دلیل علاقه به بدن خود ، سعی خواهد کرد رژیم غذایی خود را تا حد ممکن مفید کرده و بدنبال تناسب اندام باشد. مراقبت از بدن و سلامتی (اما نه به طور مداوم درگیر کردن نقاط ضعف) نشانگر عشق به خود است.
شخصی که خود را دوست دارد به خود احترام می گذارد و همان احترام را از دیگران نیز انتظار دارد. او از کسانی که آماده نیستند آنها را به او بدهند ، تحمیل نمی کند و توجه و عشق را التماس نمی کند. او به خود اجازه می دهد تا در مورد مسائل مختلف نظر خود را داشته باشد ، می داند چگونه "نه" بگوید ، تا از منافع خود دفاع کند.
او به نیازها و خواسته های خود احترام می گذارد (به شرطی که به دیگران آسیب نرساند) و حتی با داشتن یک برنامه شلوغ کاری ، زمان و راه هایی برای جلب رضایت خود پیدا می کند. اگر این پدر و مادر باشد ، او به خاطر فرزندان خود را کاملاً فدا نمی کند ، بلکه زمان و مکان خاص خود را نیز دارد. زندگی همسر کاملاً پیرامون شوهر او نیست و بالعکس.
شخص به تنهایی با خودش خسته نمی شود ، او وابستگی دردناکی به افراد دیگر احساس نمی کند. او همیشه می تواند خودش را با کاری مشغول کند ، از همراهی خود لذت ببرد. بنابراین ، چنین شخصی با اعتماد به نفس خود را به خود جذب می کند ، به نظر می رسد که همیشه با او جالب است که او یک دنیای درونی غنی و جذاب دارد.
تا آنجا که ممکن است ، چنین شخصی سعی می کند برنامه ها و رویاهای خود را محقق کند ، چه سفرها و چه تغییر شغل. او می داند که هرچه رضایت و شادی بیشتری داشته باشد ، شانس بیشتری برای خوشحالی اطرافیان خود دارد.
یک فرد دوست داشتنی و دارای احترام به خود ، به دیگران ، حق آنها در زمان و مکان شخصی ، آزادی شخصی و تحقق خود احترام می گذارد. بنابراین ، مادری که علاوه بر تربیت پسرش ، وقت خود را برای امور شخصی و علایق خود پیدا کرد ، به دنبال دخالت در زندگی شخصی پسرش و نگه داشتن او برای مدت طولانی با خودش نیست ، برخلاف مادری که پسر برای او فقط معنای زندگی.
در عین حال ، عشق به خود به معنای وسواس و خودخواهی نیست. کسانی که عقده دارند معمولاً به خودشان ثابت می شوند. و این مانع از آن می شود که مردم و دنیای اطراف خود را متوجه شوند. اگر شخصی صادقانه خودش را دوست داشته باشد ، پس از آن بیش از حد این احساس به عشق به افراد اطراف ، حیوانات و به طور کلی دنیای اطرافش می ریزد. وقتی شخصی چیزهای زیادی دارد ، می تواند آن را به دیگران بدهد ، اما برعکس.