سندرم کلانشهر چیست

فهرست مطالب:

سندرم کلانشهر چیست
سندرم کلانشهر چیست
Anonim

سندرم مگالوپولیس تقریباً در هر شخصی که در یک شهر بزرگ زندگی می کند وجود دارد. در بعضی از آن بارزتر است ، در برخی دیگر کمتر ، اما اینکه بگوییم اصلاً وجود ندارد به معنای فریب دادن ، اول از همه ، خود است. کارشناسان می گویند زندگی در همان نوع "جعبه" ها که بیشترین تمرکز را در مکان های خواب دارند ، برای سلامت روان فرد بسیار خطرناک است.

دلایل توسعه سندرم مگالوپولیس
دلایل توسعه سندرم مگالوپولیس

آمارها نشان می دهد بیش از 90٪ از ساکنان شهرهای بزرگ فقط در دو یا سه نسل در آنها زندگی می کنند. اجداد آنها در شرایط کاملاً متفاوتی وجود داشته است ، اغلب آنها در این زمین زندگی می کردند و خانه خود را اداره می کردند. شیوه زندگی چنین افرادی کاملاً متفاوت از روشی بود که اکنون در فرزندان آنها وجود دارد. مردم زود بیدار می شدند ، زمان زیادی را در خارج از منزل می گذراندند و در حرکت مداوم بودند.

وقتی برق به حومه آمد همه چیز تغییر کرد. اگر زودتر کار در شب غیرممکن بود ، با نور یک لامپ عادی و طبیعی شد. به تدریج ، تولید و صنعت قدرت خود را افزایش دادند ، شهرها شروع به رشد کردند و انسان به آرامی شروع به تبدیل شدن به یک واحد اجتماعی کرد. نقل مکان به یک شهر بزرگ ، یک تغییر کامل در زندگی به همراه دارد. پرخاشگری ، افسردگی ، خستگی مداوم و احساس تنهایی ظاهر شد.

چرا سندرم مگالوپولیس ایجاد می شود؟

کارشناسان می گویند سندرم خستگی مزمن در زمینه سندرم متروپولیتن از مقدار زیادی اطلاعات بصری ناشی می شود که می تواند نه تنها احساسات مثبت ، بلکه احساسات منفی نیز ایجاد کند. بسیاری از تبلیغات ، کتیبه ها ، علائم ، نشانه ها دائماً توجه یک شخص را به خود جلب می کنند و فرصتی برای قطع ارتباط با این موضوع و آرامش به او نمی دهند. ساختمانهایی از همین نوع نیز شادی اضافه نمی کنند و هماهنگی طبیعت را نقض می کنند. همه اینها بر روان تأثیر منفی می گذارد.

فشار بیشتر حتی بر روان نیز به دلیل اصوات مداوم ایجاد می شود. سکوت فقط برای مدت زمان بسیار کمی و فقط در نیمه شب رخ می دهد. اما این مسئله همیشه اتفاق نمی افتد اگر دزدگیر اتومبیل به طور مداوم زیر پنجره ها فعال شود یا یک شرکت شاد در حال راه رفتن باشد. تلویزیون ، موسیقی ، رادیو ، کامپیوتر ، تلفن - همه این دستگاه ها صداهای مداوم منتشر می کنند ، اما حتی این هم بدترین چیز نیست.

در تلویزیون ، برنامه هایی پخش می شوند ، جایی که جریان اطلاعاتی به معنای واقعی کلمه بر روی یک شخص می ریزد ، همراه با صداهایی که همیشه خوشایند نیستند. همین مورد در مورد برنامه های رادیویی ، گوش دادن به موسیقی ، تماس های تلفنی مداوم صدق می کند. برای مقاومت در برابر این جریان اصوات ، فرد باید روان فوق العاده پایداری داشته باشد و فقط تعداد کمی می توانند از این امر مباهات کنند. با واکنش احساسی به هر آنچه که فرد روزانه می شنود ، جای تعجب نیست که افراد بیشتری مبتلا به اختلالات روانی می شوند.

افرادی که در شهرهای بزرگ زندگی می کنند فضای شخصی محدودی دارند. آمارها نشان می دهد که فرد برای زندگی عادی و سلامتی حداقل چهار برابر بیشتر از این فضا نیاز دارد. نقض مرزهای شخصی باعث تحریک می شود ، که به تدریج شروع به جمع شدن می کند و دیر یا زود به صورت پرخاشگری ظاهر می شود. فقط افرادی که توانایی اقامت طولانی مدت در سکوت و تنهایی را دارند ، در فضایی که هیچ کس مرزهای شخصی آنها را نقض نخواهد کرد ، روان سالم خواهند داشت.

در شهرهای بزرگ ، مردم می توانند توسط تعداد زیادی از مردم احاطه شوند ، در حالی که بسیار تنها هستند. تا به امروز ، "اجتماعات" معمول در آشپزخانه با گفتگوی صمیمانه عملاً از بین رفته است. برای این ، افراد مدرن به سادگی نه قدرت و نه وقت ندارند.

علاوه بر این ، جامعه با موفقیت کلیشه هایی از رفتار را به افراد تحمیل می کند که باید در این زمینه تلاش کند. برای رسیدن به موفقیت ، ثروتمند ، مشهور ، قابل توجه ، وقت خود را برای ایجاد شغل ، ازدواج و بسیاری موارد دیگر که با استانداردهای خاصی تنظیم شده است داشته باشید.فرد شروع می کند تمام توان و انرژی خود را صرف آنچه دیگران از او می خواهند ، کند و در مورد آنچه خودش می خواهد ، خیلی زود کاملا فراموش می کند.

شاید جای تأمل باشد که چرا بسیاری از مردم شروع به بازگشت به روستاها کرده اند. شاید آنها قبلاً سندرم کلانشهر را کاملاً تجربه کرده اند و تصمیم گرفته اند زندگی خود را تغییر دهند.

توصیه شده: