هیزم در اجاق گاز در حال سوختن است ، شعله ای داغ در حال وزیدن است ، دود از دودکش خارج می شود. دود مجانی است! همه چیز دیگر به خاکستر تبدیل می شود. برای فرار از کوره تنگ و آزاد شدن ، فرد باید از شر چه چیزهایی خلاص شود؟
متناقض است ، اما اول از همه ، برای اینکه آزاد شود ، یک شخص باید خود را خلاص کند. از آن عقده هایی که روح را می خورند. هیچ چیز مانند نارضایتی از خود شخص را مقید نمی کند. "من نمی توانم این کار را انجام دهم ، استعداد کافی ندارم ، دیوانه ، زشت ، تنبل هستم …" - همه این ویژگی ها آزادی عمل را محدود می کنند. آنها ترس از شکست ایجاد می کنند. آسانتر است که کاری انجام ندهید ، ریسک نکنید. به محض این که فردی از ترس خود خلاص شود ، از کمال عزت خود صرف نظر کند ، به ارزش شخصیت خود ایمان داشته باشد ، گامی عظیم به سمت آزادی بردارد. به سرنوشت به هر شخص فرصت انتخاب داده می شود ، اما به دلایلی همه نمی خواهند چطور از این فرصت استفاده کنند. البته ، اسیر شدن در این توهم که هیچ چیز به شما بستگی ندارد و همه چیز از قبل نتیجه گیری شده است ، بسیار راحت تر است. چرا آزادی انتخاب مهم است؟ توانایی کنار گذاشتن تعهدات ناخوشایند و انجام کاری که از آن لذت می برید و این بدان معنا نیست که وقتی همه آزاد باشند ، هرج و مرج باید ایجاد شود. برعکس ، یک انتخاب عالمانه همیشه فرد را به سمت حل متمدنانه مشکلات سوق می دهد. به عنوان مثال ، اگر شما برای رفتن به محل کار یا ماندن روی کاناپه انتخاب دارید ، رفتن به محل کار عاقلانه تری خواهد بود ، زیرا اولاً ، خوابیدن روی کاناپه کسل کننده است و ثانیا ، می توانید از گرسنگی بمیرید. باز هم ، با استفاده از آزادی انتخاب ، می توانید شغل مناسب و مناسب خود را پیدا کنید ، جالب و پردرآمد. و نگویید که این غیرممکن است ، همیشه یک انتخاب وجود دارد و به محض اینکه آزادی انتخاب پیدا کردید ، بلافاصله وابستگی خود را به شرایط قطع می کنید. زندگی هر شرایطی را برای شما رقم بزند ، شما همیشه می توانید راه درست و راحت را انتخاب کنید. معلوم می شود به محض اینکه شخصی خودش را دوست داشته باشد ، یاد بگیرد انتخاب کند ، آنچه را واقعاً دوست دارد انجام می دهد ، بدون اینکه به دیگران آسیب برساند ، واقعاً آزاد می شود.