در قسمت قبلی تحقیق ، بررسی کردیم که دامهای ذهنی چیست ، چیست و چگونه در آگاهی ما ظاهر می شود. در ادامه مبحث ، اجازه دهید آشنایی خود را با انواع برجسته آندره کوکلا در کتاب "تله های ذهنی" به پایان برسانیم و دریابیم که نویسنده به عنوان روش درمانی چه پیشنهادی ارائه می دهد.
دستورالعمل ها
مرحله 1
افرادی که مسئولیت ها یا سرگرمی های زیادی دارند اغلب در دام جدایی ("نشستن روی دو صندلی") قرار می گیرند. آنها سعی می کنند همزمان با دو مشتری کار کنند ، بدون اینکه به یکی از آنها کمک کنند. آنها به سوزن دوزی مشغولند ، کتاب می خوانند و از متن چیزی نمی فهمند و سپس طناب فرار می کند. داشتن یک زمان برای همه چیز غیرممکن است - این یک حقیقت عینی است. اگر به نظر می رسد که زمین از زیر پای ما می لغزد ، اولویت بندی و بازنویسی چیزها در یک دفترچه منطقی است: با یادآوری مراحل گذشته ، خواهیم فهمید که مسائل به طور سیستماتیک حل می شوند و هیچ چیز از توجه فرار نمی کند. پس چرا با ایجاد یکباره خوردن کیک و کباب کردن ، استرس به بدن اضافه می کنید؟
گام 2
"اگر عجله کنید ، مردم را می خنداند" ، بیشتر از خود بگویید تا از دام شتاب جلوگیری کنید. بهتر است سند را به درستی بخوانید ، با افراد آگاه مشورت کنید ، تا اینکه چندین بار برای امضای آن دور بزنید. مهم است که خودتان بدانید چه موقع به سرعت معنی می دهد ، و در چه مواردی - با عجله و زودرس. یک موقعیت خاص را تحلیل کنید: اگر دوباره فکر کنم ، آیا نتیجه تغییر خواهد کرد؟ آیا اشتباهی پیدا خواهم کرد ، آیا یک فکر روشن من را روشن خواهد کرد - یا ، برعکس ، آیا فقط زمان را گسترش می دهم و در یکی از تله ها می افتم؟ اگر مشورت به نتیجه رسیده باشد ، ما تازه از دام شتاب فرار کرده ایم.
مرحله 3
آندره کوکلا دو تله آخر را چنین تعریف می کند: "مقررات دام نسخه های بی فایده است و فرمول بندی توصیف های بی فایده است." آنها مستقیماً کار مداوم مغز را توصیف می کنند ، که خلاص شدن از آن تقریباً غیرممکن است و به شدت در زندگی اختلال ایجاد می کند. ذهن ما همیشه "زیر پا" می شود و استرس غیر ضروری ایجاد می کند. ما با دادن دستورات کوچک به خودمان در دام مقررات می افتیم که نه تنها می توانیم بدون آنها انجام دهیم ، بلکه احساس بهتری هم داریم. دستور "کشش یک سفت ضروری است" در واقع مدت زمان عذاب را دقیقاً با همان میکروثانیه هایی که صرف فکر غیرضروری کردیم ، طولانی می کند. اگرچه می توانستید فقط دست خود را دراز کنید - و این تمام ، مشکل برطرف می شود. اما راه طولانی را طی کرده ایم: در ابتدا احساس ناراحتی کردیم ، سپس به این فکر کردیم که با آن چه کنیم ، سپس به خودمان وظیفه ای دادیم و آن را به اتمام رساندیم.
مرحله 4
دام فرمولاسیون همچنین باعث رنج ما شد - پس از همه ، ابتدا باید ناراحتی را درک کرد و شناسایی کرد ، و فقط پس از آن ما باید تصمیم بگیریم که با آن چه کنیم. و با تدوین شادی های دنیای اطراف خود ، در واقع آنها را از خود می دزدیم. لذت بردن از باد تازه بلافاصله ارزش خود را از دست می دهد ، به محض اینکه آن را فرموله کنید: "چگونه از باد تازه لذت می برم!" این طور به نظر می رسد که گویی در تلاش هستیم خود را در این مورد متقاعد کنیم ، به این معنی - آیا آنقدر به خود اعتماد نداریم که نیاز به اثبات بیان شده با کلمات داشته باشیم؟ این مانند یک مفسر ورزشی است که با زیرکی خود مانع تماشای آنچه روی صفحه می شود می شود. مفسر را از درون خود جدا کنید ، بگذارید در گوش دادن به دنیای اطرافش تداخل ایجاد کند.
مرحله 5
در حقیقت ، این دو دام مشکلات بعدی را بوجود می آورند - هنگامی که مکانیزم تجزیه و تحلیل بی پایان را راه اندازی کردیم ، ما از ابتدا مشکلات را اختراع می کنیم ، تنش جمع می کنیم و ناامیدانه سعی در حذف آن داریم ، و هر روز بیشتر در انبوه افکار درگیر می شویم. بیهوده نیست که بسیاری از روانشناسان توصیه می کنند به مهارتهایی که به خاموش شدن مغز و گوش دادن به ضمیر ناخودآگاه کمک می کند ، تسلط پیدا کنند. صدای درونی خود ما را راهنمایی می کند و کاملاً با موفقیت از عهده این کار بر می آید ، اما عادت اعتماد به دلیل و عدم اعتماد به شهود باعث ایجاد عدم اطمینان می شود.
مرحله 6
آندره کوکلا یکی از دلایل افتادن به دام را بی اعتمادی به تکانه ها می داند.ما عادت داریم که نسخه درمانی را موثر بدانیم ، به نظر ما می رسد که فقط بلند شدن و شستن ظرف ها روشی غیرقابل اعتماد برای نظم بخشیدن به امور است ، قطعاً باید برای خود هدف تعیین کنیم ، آن را بگوییم و سپس به کار خود بپردازیم. البته ، بلافاصله دیواری از تله ها مانع ایجاد می شود: مقاومت ، تاخیر ، سپس شتاب ، جدایی - و در نتیجه ، استرس. آیا بهتر نیست فقط ایمان به خود را تمرین کنیم ، لحظه ای را که قدرت ما را پر می کند احساس کنیم و از تشخیص خودداری کنیم: "من قدرت را پر کردم ، می روم برای شستن". و فقط آن را بگیرید و آن را انجام دهید.
مرحله 7
تعجب اینکه زندگی می تواند بسیار ساده باشد اولین چیزی است که هنگام تلاش برای رهایی از رژیم اقتدارگرا مغز خود با آن روبرو می شویم. برای انجام این کار ، آندره کوکلا پیشنهاد می کند دستکاری ذهن را از حاشیه با استفاده از مثالهای ابتدایی زندگی روزمره مشاهده کنید. در واقع ، بعد از همه ، ما حتی در چنگال تله ها از خواب بیدار می شویم و می خوابیم ، بیهوده تلاش می کنیم از "همسایه" وسواسی در ذهن خود خلاص شویم. یک ساعت زنگ دار ساده فرمول بندی (من نمی خواهم بلند شوم) ، تنظیم (لازم است) ، مقاومت ، تأخیر (خوب ، فقط یک دقیقه) ، شتاب (دیر رسیدم) ، تثبیت (من دیر وقت!) ، جدایی ، پیش بینی (من در محل کار پرواز می کنم). و تقریباً تمام روز.
مرحله 8
"هر جنبه از زندگی روزمره ما - کارهای خانه ، استراحت آخر هفته ، شغل ، روابط با دیگران - می تواند به صورت مولد یا غیرمولد فکر شود. چه در حال شستن ظرف ها و چه در فکر ازدواج یا طلاق باشیم ، در همان دام ها می افتیم. تفاوت در موضوع افکار ما نیست ، بلکه در رویکرد به موضوع است. اگر حتی از یکی از این تله ها خلاص شویم ، متوجه خواهیم شد که مشکلات ما در همه زمینه ها به طور همزمان از پیچیدگی کمتری برخوردار است. " بگذارید این نقل قول از کتاب "تله های ذهنی" به شما کمک کند تا رویکرد جدیدی در زندگی خود تنظیم کنید ، که دستورات ، نگرش ها و اولویت های نادرست آن به تدریج از بین خواهد رفت.