در جامعه مدرن ، تصور بر این است که کودکان همیشه باید محبت را برانگیزند. اما برخی افراد فقط با دیدن کودکان احساس آزار می کنند. چه چیزی در پس چنین خصومت است و آیا می توان وضعیت امور را تغییر داد؟
در جامعه مدرن بی تفاوت بودن نسبت به فرزندان دیگران عجیب به نظر می رسد. اگرچه جوامع قبیله ای با فرزندان دیگران ابراز همدردی نمی کنند و بسیاری از حیوانات با فرزندان دیگران مخالف هستند ، اما مردم همچنان به دلیل عدم محبت مورد انتظار دیگران را سرزنش می کنند.
وقتی بزرگسالان غالب می شوند
طبق نظریه اریک برن دانشمند کانادایی ، "من" ما می تواند در سه حالت مختلف باشد: کودک ، والدین و بزرگسالان. ما یا رفتار والدین خود را کپی می کنیم و سناریوی زندگی آنها را بازی می کنیم ، یا مانند کودکی رفتار می کنیم ، یا به عنوان یک بزرگسال بالغ آگاهانه رفتار می کنیم.
کاملاً محتمل است که بزرگسالان ، که به تمام روشهای ممکن ، جلوه هایی از کودک مانند خودانگیختگی و احساسات را در پس بیزاری از کودکان نهفته است. دلایل می تواند متفاوت باشد: فقدان مثال والدین دلسوز در کودکی ، عدم تشویق در بروز این صفات در کودکی و غیره
بنابراین ، یک شخص در حالی که با کودک ارتباط برقرار می کند ، با گزینه ای جایگزین روبرو می شود: یا فرو رفتن در وضعیت کودک ، ورود به بازی کودک ، یا ماندن در حالت یک بزرگسال ، با ظاهر جدی. چنین شخصی می تواند از پدر و مادر بودن ناراحت باشد. در سطح ناخودآگاه ، فرد از دادن آنچه در دوران کودکی خود دریافت نکرده امتناع می ورزد و حتی به کودک بیش از حد خراب شده نیز حسادت می ورزد. و اگر از طریق فرزندانش می تواند از شر آسیب های قدیمی خلاص شود ، به کودک چیزی بدهد که خودش نداشته است ، پس کودکان دیگران فقط یادآوری ناخوشایند برای قسمت های "بیمار" هستند.
ابتدا تحمل بیشتری نسبت به خود داشته باشید. به این فکر کنید که چه فعالیت هایی برای کودکان باعث رضایت شما می شود و آنها را انجام دهید. هرچقدر احمقانه به نظر برسد ، این روش به شما کمک می کند درگیری درونی خود را برطرف کنید.
وقتی شخصی از قرار گرفتن در معرض ترس است
به عنوان یک قاعده ، کودکان در مورد احساسات خود باز هستند ، در حالی که بیشتر بزرگسالان احساسات واقعی خود را پنهان می کنند و با پشتکار رفتار خود را کنترل می کنند. علاوه بر این ، گاهی اوقات خواسته های واقعی حتی می توانند خود را پنهان کنند. کودکان بسیار باهوش هستند و بدون مراسم می توانند با افشای ما باعث خجالت ما شوند. و اگر هنوز می توانیم کودک خود را ساکت کنیم ، نمی توانیم روی فرزند دیگری تأثیر بگذاریم. ناراحتی از این رو است: وقتی شخصی می خواهد چیزی را پنهان کند ، ناخودآگاه احساس می کند کودک از طریق او درست می بیند و ساکت نخواهد ماند.
به خودتان استراحت دهید. لازم نیست احساس "درست" کنید ، احساسات کار خود شماست. و اگر در اعمال خود موظف به پیروی از قوانین جامعه ای هستید که در آن زندگی می کنید ، در احساسات خود عمل نمی کنید. به خودتان آزادی بدهید ، و چیزی برای افشاگری نخواهید داشت.
وقتی شخص به نقص خود پی برد
غالباً ، در کنار فرزندان دیگران ، به شکست خود به عنوان والدین پی می بریم. ما از ترس اینکه والدین کودک دیگری ، نرم تر یا سختگیرتر از ما ، درباره ما قضاوت کنند ، دفاعی می شویم. بنابراین ، ما کودک شخص دیگری را بد اخلاق ، بسیار پر سر و صدا و نافرمانی می دانیم.
با بحث و گفتگو ، ما به منطق زیر اعتماد می کنیم: اگر کودک شخص دیگری رفتار بدی داشته باشد ، والدین او او را بد تربیت می کنند ، و ما کودک خود را به روش دیگری تربیت می کنیم و بنابراین ، ما در حال انجام کارهای خوبی هستیم. و در این حالت ، بیزاری از فرزندان دیگران به منزله نشانگر عزت نفس پایین و میل به یافتن تأیید صحت عملکرد آنها است.
دیگر نگران ارزیابی روش فرزندپروری خود نباشید. هیچ والدین ایده آلی وجود ندارد ، وظیفه شما این است که به فرزند خود هر آنچه ممکن است بدهید و از همه مهمتر - عشق و مراقبت. درک کنید که چرا شما به عنوان پدر و مادر اینقدر از انتقاد می ترسید و این ترس را از خود دور کنید.