در یک دقیقه ، مغز انسان هزاران فکر را پردازش می کند. بعضی از آنها خودمان را تولید مثل می کنیم ، برخی دیگر از خارج می آیند. بین فکر و سلامت جسمی رابطه روشنی وجود دارد. از چه افکاری باید جلوگیری کرد و چگونه می توان افکار خطرناک تحمیل شده را شناخت.
چنین مفهومی وجود دارد "بیماری روان تنی" - این بیماری است که ریشه روانشناختی دارد ، اما در اندام های واقعی منعکس می شود. به عنوان مثال ، اگر شخصی دائماً در جبهه عشق مشکلی داشته باشد ، واقعاً می تواند به عضوی مانند قلب تبدیل شود. واقعاً شکایت از درد در پشت جناغ سمت چپ (در ناحیه قلب) وجود دارد. جالب ترین چیز این است که چنین بیماری هایی با قرص قابل درمان نیستند. بله ، داروها شرایط را تسکین می دهند ، اما بیماری بارها و بارها برمی گردد. سعی کنید در مورد مشکل خود صحبت کنید. مطلوب است نه یک بار و با جزئیات. با صحبت کردن ، خودتان اجازه می دهید.
غالباً ، مردم با عصبانیت به یکدیگر می گویند: "من نمی خواهم شما را بشنوم" ، "من نمی خواهم با شما صحبت کنم." بنابراین ، آنها خود را برای بیماریهای واقعی اندامهایی که در مورد آنها "در قلب" (گوش ، گلو) صحبت کردند ، برنامه ریزی می کنند. قدرت عاطفی وارد شده در این کلمات و عمق تجربه عاطفی نقش مهمی دارد. و هرچه این نیرو قوی تر باشد ، احتمال اوتیت میانی ، التهاب لوزه ، فارنژیت و سایر بیماری های اندام های گوش و حلق و بینی بیشتر است.
در واقع ، کسب زخم روان تنی در اینجا و اکنون کار دشواری نیست. مدت هاست که رسانه ها با استفاده از تبلیغات در تلویزیون یا رادیو در برنامه های زبان زبانی برتر عمل می کنند. البته ، "توزیع روان روانشناسی" به خودی خود هدف نیست ، بلکه یک اثر جانبی است ، اما برای آنها آسان تر است. برای «کارکردن» تبلیغات ، استفاده حداکثر از تمام حواس انسان ضروری است. در سطح ناخودآگاه ، فرد انتخاب خود را انجام می دهد و در سطح هوشیاری ، فقط یک تصویر با همراهی موسیقی منتقل می شود. این همراهی موسیقی جایی برای "چسباندن" دارد. "آوازها" که در تبلیغات تجاری به کار می رود به راحتی قابل حفظ است و تولید آنها کاملاً دشوار نیست. فکر می کنم هرکسی حداقل یک بار در زندگی اش خودش را گرفت که یک شعار تبلیغاتی می خواند. در واقع ، این بیشتر اتفاق می افتد ، فقط در ریتم یک شهر بزرگ ، ما به آن توجه نمی کنیم. بگذار توضیح بدهم. تبلیغات داروها باعث می شود فرد تأثیر منفی این بیماری را در بدن به خاطر بسپارد و بدین ترتیب فرد را در این حالت غوطه ور سازد. و از نظر بصری و شنیدنی و حرکتی (ما بیماری را می بینیم ، بیماری را می شنویم ، بیماری را احساس می کنیم).
آهنگ های پاپ حتی در عمق ناخودآگاه نفوذ می کنند. به نظر می رسد صدای او انگیزه ای خوب انتخاب شده ، مجری خوشایند است و هیپنوتیزم می کند. آهنگ ها را می توان ایجاد و نابود کرد. ما خودمان را با خواندن تکراری گزیده ای از آهنگ ها برنامه ریزی می کنیم و افسوس ، نه همیشه برای همه چیزهای خوب. به عنوان مثال: "… من اهمیتی نمی دهم اگر بیمار شوم ، می توانم قوطی ها را روی خودم بگذارم"؛ "من خودم را به خاطر تو هر روز سرزنش می کنم. و دما در سر یک احمق”؛ "برف در حال باریدن است. برف می رود. به گونه هایم می زند ، مرا می زند. من خیلی مریضم ، تب دارم من ایستاده ام و مانند یک احمق منتظر شما هستم »؛ "تو-لو-لا ، تو-لو-لا با باد به سرم فرو رفت." بسیاری از این آثار وجود دارد ، ما همیشه در معنای آنها نفوذ نمی کنیم. حتی اگر تحت الشعاع یک شخصیت شوخ طبع یا کنایه آمیز چنین آهنگی باشد ، "فعال" بودن آن متوقف نمی شود. ناخودآگاه شوخ طبعی ندارد ، همه چیز را به معنای واقعی کلمه می گیرد. شما به او گفتید که بیمار هستید (تکرار) ، بیمار است.