چگونه هر روز خوشحال باشیم ، یا "برنامه عمومی"

چگونه هر روز خوشحال باشیم ، یا "برنامه عمومی"
چگونه هر روز خوشحال باشیم ، یا "برنامه عمومی"

تصویری: چگونه هر روز خوشحال باشیم ، یا "برنامه عمومی"

تصویری: چگونه هر روز خوشحال باشیم ، یا
تصویری: 1983-0926 وقتی روح در درون ما ظاهر می شود، چه اتفاقی باید بیفتد؟ لس آنجلس، ایالات متحده، DP-RAW 2024, ممکن است
Anonim

از زمان های بسیار قدیم ، مردم این سال را از خود می پرسند: "چگونه خوشبخت باشیم؟" امروز سعی خواهیم کرد کمی درک کنیم که چگونه خوشبختی شکل می گیرد.

نیک وویچیچ
نیک وویچیچ

چنین مفهومی وجود دارد - "برنامه عمومی". این داستان به اصطلاح افسانه ای جهانی است که در سر فرد ایجاد می شود. و این داستان اغلب اتفاقاتی را که برای یک شخص می افتد از پیش تعیین می کند. این افسانه از کودکی و در حیله گر شکل می گیرد. سپس جزئیات جدیدی به دست می آورد. سپس فرد خودش آن را اصلاح می کند. این می تواند به طور اساسی تغییر کند ، اما کسی آن را تغییر نمی دهد ، بلکه با این افسانه سازگار است.

بسیار خوب ممکن است شما در مورد برخی از تنظیمات این "داستان عمومی" چیزی شنیده باشید. به عنوان مثال ، افسانه "خوش شانس". شخصی با افسانه "خوش شانس" چیز قابل توجهی ندارد. غالباً ، او ویژگی های خاص یا نوعی توانایی نبوغی ندارد. فقط یک فرد عادی ، گاهی اوقات یک فرد عادی ، هیچ استعداد خاصی ندارد. اما شما خوش شانس هستید! چرا؟ چطور؟

او خودش واقعاً نمی تواند توضیح دهد ، پیش بینی می کند که چگونه همه این اتفاق خواهد افتاد ، اما در عین حال ، جایی که دیگران وارد یک گودال می شوند ، او قطعاً بلیط های مورد نیاز خود را بیرون خواهد کشید. من برای مصاحبه آمدم - آنها همه را نگرفتند ، اما او را بردند. چرا؟

مانند یک پیشگویی خودکفا عمل می کند. یک شخص معتقد است که چنین خواهد شد - و در واقع همه چیز به همین ترتیب در حال رخ دادن است. از خارج به نظر می رسد که او فقط خوش شانس است ، همه چیز به خودی خود معلوم می شود.

"بازنده" - بنابراین می توانید با برنامه عمومی دیگری شخص "بدبختی" را صدا کنید. فیلم "بدشانس" با بازی جرارد دپاردیو را به یاد دارید؟ دپاردیو نقش خوش شانس را بازی کرد و پیر ریچارد فرد بدشانسی بود که دائماً نوعی شکست داشت. روی پل بلند شد - پل رفت. من آنجا کاری کردم - کفشم را گم کردم. این فقط تصویری از برنامه کلی "بدبختی" است.

این برنامه ها تا حدود زیادی سرنوشت فرد را تعیین می کنند - اینکه آیا فرد در زندگی احساس خوشبختی می کند یا ناراضی است.

چگونه کار می کند؟

درک این موضوع ناراحت کننده است ، اما برنامه اصلی ذاتی فرهنگ غربی ما "منهای صفر" است (معمولی برای "بازندگان"). اگر افراد با چنین برنامه کلی چیزی کم داشته باشند یا چیزی را از دست داده باشند ، به طور معمول ، آن را فعالانه با منفی تجربه می کنند ، یعنی احساسات منفی را تجربه می کنند. من یک آپارتمان یک اتاق دارم ، اما یک آپارتمان سه اتاق می خواهم - ما رنج می بریم. یا ماشین خراب شد ، کیف پول را گم کرد - به طور کلی پایان جهان.

همراه با این واقعیت که چنین افرادی منفی یا کمبودی را تجربه می کنند ، نسبت به آنچه که دارند بی تفاوت هستند ، به طور مساوی و کاملاً آرام. "آنچه را که داریم حفظ نمی کنیم ، زیرا گریه خود را از دست داده ایم" - این ضرب المثل درباره چنین افرادی است.

به هر حال ، تقریباً بسیاری از افراد دست راست دارند. و حتی چپ! صادقانه پاسخ دهید ، آیا شما اغلب صبح ها بالا می روید زیرا هر دو دست دارید؟ دیل کارنگی در کتاب خود درباره چگونگی راه رفتن و رنج بردن از چکیدن چکمه های پاهای خود نوشت. او رنج برد تا اینکه مردی بدون پا را دید. احساس شرمندگی کرد - فهمید که چیزی برای مالیدن دارد! چقدر خوشحال بود!

ما اغلب به یاد نمی آوریم که دست داشته باشیم. گاهی اوقات چشمک می زند - هورا ، دست وجود دارد! اما شنوایی ، بو ، لمس و … نیز وجود دارد. اگر برای لحظه ای تصور کنیم که چیزی را از دست داده ایم ، به عنوان مثال یک پا - چقدر حاضرید برای پس گرفتن آن پول بدهید؟ من زیاد فکر میکنم. احتمالاً تمام املاکی که داریم. از این گذشته ، می توان مال را به دست آورد ، اما شما نمی توانید یک پایه را به عقب بدوزید. بنابراین ما یک بار - و معجزات - یک پا داریم! متأسفانه همه در مقایسه با چگونگی باز دوختن پا ، از وجود پا چندان خوشحال نیستند. پارادوکس

ناراحت کننده ترین مسئله این است که دشوار است که فردی با برنامه منفی صفر را خوشحال کنیم.

تصور کنید که شما همه ثروت را به یک شخص داده اید ، تمام خواسته های او را برآورده کرده و هر آنچه را که آرزویش را دارد ارائه دهید.پس از یک لحظه کوتاه شادی ، او به سرعت به آن عادت می کند و شروع به تصدیق آن می کند. و سپس او به طور کلی به دنبال معایب خواهد بود: شما باید مالیات بپردازید ، و قایق بادبانی من بزرگترین نیست ، و استخر بسیار کوچک است. و هرچه به او بدهید ، از همه چیز راضی نخواهد بود. این مشکل چنین شخصی است - او با تعریف نمی تواند خوشحال باشد.

تنظیم دیگری برای Zero-Plus وجود دارد. این ویژگی بیشتر در افراد با ذهنیت شرقی وجود دارد. آنها برخلاف حالت اول ، مشکلات را با علامت صفر درک می کنند ، یعنی آرام ، بی طرف ، به عنوان یک واقعیت. اگر اتفاقی افتاده است - فقط باید اصلاح شود ، فقط باید انجام شود ، در واقع آنچه برای نگرانی وجود دارد.

من و همکارانم هنوز سونامی در تایلند را به یاد داریم. یاد آوردن؟ صدها هزار نفر جان خود را از دست دادند ، این یک مشکل بزرگ بود. وزارت شرایط اضطراری و روانشناسان ما به آنجا رفتند. بنابراین روانشناسان ما در آنجا به کمک نیاز داشتند. آنها نمی دانستند چه باید بکنند. یک نفر می آید ، یک تایلندی ، که خانواده اش فوت می کنند ، یا تمام دارایی ها زیر آب رفته است. روانشناسان به او نزدیک می شوند و می گویند - خوب ، بیایید کار کنیم ، شما غصه دارید. و تایلندی جواب می دهد - وای؟ بیل مکانیکی را به من بدهید - من باید انسداد را پاک کنم. روانشناسان به او می گویند - خوب ، غم و اندوه را حفظ نکن. تایلندی ها نمی فهمند - در مورد چه چیزی صحبت می کنید؟ آیا بیل مکانیکی وجود دارد؟ روانشناسان به طور کلی شانه های خود را بالا می اندازند. آنها می گویند - ما نمی فهمیم ، اما با چه چیزی کار کنیم؟ تایلندی ها طرز فکر دیگری دارند. مشکلی وجود دارد - ما باید آن را حل کنیم. معنی گریه؟ در عین حال ، آنها اغلب به هر دلیلی و کاملاً خشن شادی می کنند. شخصی را تصور کنید که صبح از خواب بیدار می شود و می گوید:”خدا را شکر! صبح اومد سلام آفتاب . ما در روسیه چنین فریب هایی را می نامیم. تصور کنید او ننوشیده است ، اما او فقط در زیر آفتاب خوشحال است.

اگر دو نفر با برنامه های مختلف متفاوت با شرایط برابر شغلی را شروع کنند ، یک فرد "منفی-صفر" کمتر به نتایج بالایی دست می یابد. می توانید حدس بزنید چرا؟ با توجه به این واقعیت که در تجارت انواع شگفتی ها وجود دارد ، برخی موارد غیراستاندارد وجود دارد که باید برطرف شوند. فرد "منهای صفر" سخت و سختی را پشت سر می گذارد و بیرون آمدن از این گودال زمان زیادی می برد.

و سعی کنید شخصی را که دارای برنامه کلی "صفر به علاوه" است از چیزی محروم کنید. حتی اگر همه چیز سوخته شود ، برده شود ، دستگیر شود و دستانش بریده شود ، او فکر می کند: خوب ، من پاهام ، به زندگی خود ادامه می دهم ، سلام ، عزیزم!

شخصی با داشتن دست و پا ، خود را به یک فرد باطل تبدیل می کند و در زندگی کاری نمی کند. دیگران ، از نظر جسمی معلول ، زندگی جالب و پرتحرکی را تجربه می کنند. نمونه بارز یک فرد "به اضافه صفر" - نیک وویچیچ - بدون دست و پا ، اما احساس می کند یک فرد تمام عیار است! او همسر فوق العاده ای دارد ، پسرش متولد شد ، وی یکی از ثروتمندترین افراد کره زمین است. او تیمی از دستیاران را برای خود سازمان داد ، به سراسر جهان سفر می کند و به مردم الهام می دهد که خوشبخت زندگی کنند ، از زندگی لذت ببرند. نیک وویچیچ می گوید: معلول؟ و آن چیست - یک فرد معلول؟ شما می توانید کاری انجام دهید - آن را انجام دهید و همه چیز خوب خواهد شد! تا زمانی که سر به بدن متصل باشد ، همه چیز واقعی است!

چنین افرادی همیشه چه با خوشبختی و چه با تجارت همه چیز را در نظم خواهند داشت.

دوستان ، کدام یک از این تنظیمات را برای خود انتخاب می کنید؟

توصیه شده: