اقوام ، دوستان ، شرکای عاشقانه - مردم تمایل دارند آنها را از دست بدهند. جالب اینجاست که ممکن است شخص همیشه از دلایل این احساسات آگاه نباشد.
عادت و ترس از تنها بودن
یکی از رایج ترین دلایلی که مردم نه تنها افراد دیگر ، بلکه مکان ها و چیزهای مختلف را نیز از دست می دهند ، به دلیل عادت است. اینگونه است که روان انسان برای تلاش در جهت ثبات طراحی شده است. بنابراین ، وقتی فردی هر روز یا به طور منظم شخصی را می بیند ، با او ارتباط برقرار می کند ، وقت را با هم می گذراند ، به آن عادت می کند. و اگر به دلایلی این ارتباط برای مدت طولانی قطع شود یا به طور دائم قطع شود ، چیزی مانند عقب نشینی بوجود می آید ، فرد احساس خلأ در درون خود می کند - بالاخره این فضا قبلاً توسط شخصی اشغال شده بود.
افراد ، به ویژه افرادی که تمایل به دلبستگی دارند ، ممکن است پس از اخراج برای مدتی احساس ناراحتی کنند و حتی آن همکارانی را که از آنها بدشان می آید دلتنگ شوند ، اما پس از آن با خوشحالی فراموش می کنند. این نشان می دهد که برای دلتنگی برای شخصی نیازی به عشق یا همدردی نیست.
علاوه بر این ، معاشرت با دیگران اغلب به شما کمک می کند که احساس تنهایی نکنید. فردی که عادت دارد جزئیات زندگی و تجربیات خود را با شخصی در میان بگذارد ، حتی با خودش تنها باشد ، می تواند از نظر ذهنی با او گفتگو کند. در صورت جدایی ناگهانی ، ممکن است ناگهان احساس تنهایی کند.
تلاش برای تنوع
دلیل دیگر این است که افراد با توجه به فرد بودن ، زندگی یکدیگر را با چیزهای مختلفی که فقط آنها می توانند بیاورند ، تکمیل و پر می کنند. همه متفاوت و متفاوت فکر می کنند و رفتار می کنند و مهم نیست که هر دو نفر چه شباهتی به هم دارند ، دو نفر شبیه هم نیستند. بنابراین ، طبیعی است که از تازگی و تنوع ، غیرقابل پیش بینی بودن دیگران زنده شوید ، غافل شوید.
عشق یا اعتیاد
و سرانجام ، احساس صمیمیت عمیق با کسی و عشق - نسبت به فرزند ، والدین ، برادر یا خواهر ، همسر ، دوست ، یعنی احساس کسالت می کند. وقتی شخصی بخشی از زندگی دیگری است و یکی از عوامل خوشبختی شخصی است. در چنین مواردی ، مردم می خواهند بدانند که عزیزانشان کجا هستند ، چگونه وقت خود را می گذرانند ، می خواهند از آنها مراقبت کنند و در عوض آن را بپذیرند.
با این حال ، نباید چنین احساساتی را با وابستگی به کسی اشتباه گرفت. در این حالت فرد خودخواه است و بیشتر به خودش فکر می کند. وقتی حوصله اش سر رفته است ، احساس حقارت می کند و نگران تأثیر این جدایی بر او است ، در حالی که نگرانی او درباره نحوه کار شیفتگی کمتر است. چنین شخصی ممکن است به دلیل غریزه تملک در خود خسته شود.