تفکر کلیشه ای را می توان با تلاشی برای ایجاد ایستایی در جهان پیرامون خود ، با وجود تغییراتی که هر ثانیه در آن رخ می دهد ، مقایسه کرد. شخصی که هر چیز جدید را با توجه به تجربه قبلی خود یا شخص دیگری قضاوت می کند ، سعی می کند نتایج حوادث آینده را از طریق منشور اعتقادات خود پیش بینی کند ، اسیر کلیشه های خود می شود.
ضروری
- - رنگ ها
- - قلم مو؛
- - کاغذ یا بوم
دستورالعمل ها
مرحله 1
به یک س simpleال ساده پاسخ دهید: آیا همیشه در اختلافات درست هستید؟ نه همه گاهی مجبور به اشتباه می شوند و شما نیز همین کار را می کنید. بر این اساس ، فرض کنید بسیاری از قضاوت های شما که فعلاً آنها را درست می دانید ، دور از واقعیت هستند. اما کدام یک؟ شما نمی توانید به طور قطع بدانید. از این رو ، منطقی است که هرگونه قضاوتی را زیر سال ببریم.
گام 2
تفکر آگاهانه را توسعه دهید. از الگوهای ادراکی که پیرامون این یا آن شی یا پدیده ایجاد شده اند صرف نظر کنید. تشخیص دهید که هر موقعیت و هر لحظه ای که اتفاق می افتد جدید است. از فراتر رفتن از نظم و وضوح نترسید - در بسیاری از موارد ، "نمی دانم" بسیار جالب تر و مفیدتر از "دانستن" است. علاوه بر این ، در بیشتر موارد ، دانش فقط یک برچسب است که به این یا آن رویداد یا پدیده متصل شده است. یک مثال ساده - مردم زمانی می دانستند که زمین صاف است. حالا آنها می دانند که گرد است. و او واقعاً چگونه است؟ شاید چند بعدی باشد؟
مرحله 3
یک درک غیر استاندارد از دنیا را تمرین کنید. سعی کنید یک نقاشی از زندگی مانند یک زندگی بی جان را نقاشی کنید. مهم نیست که شما نمی دانید چگونه نقاشی بکشید ، این موضوع اینجا نیست. هنگام مشاهده اشیا objects ، سعی کنید احساساتی را که در شما ایجاد می کنند احساس کنید. حالا سعی کنید جلوه آنها را در افکار خود به صورت تصویری ببینید ، آنها را روی کاغذ یا بوم بگیرید. سعی کنید احساسات فردی خود را شکل دهید. کدام یک؟ هیچ کس به جز شما نمی تواند این را بگوید - به هر حال ، این برداشت شما از جهان است!
مرحله 4
هنگامی که با یک وضعیت معمول روبرو هستید ، برای حل آن به روشی شناخته شده و اثبات شده عجله نکنید ، چیزی مانند این را به خود بگویید: "من نمی دانم ، خواهیم دید." بنابراین ، شما از ماهیت ایستایی واقعیت دست کشیده و منحصر به فرد بودن ، فرد بودن هر لحظه و هر موقعیت را در نظر خواهید گرفت.
مرحله 5
عادت برچسب زدن به مردم ، رویدادها و … را کنار بگذارید. به عنوان مثال ، شما در خیابان با یک دختر مدرسه روبرو می شوید و بلافاصله یک تصویر آماده دارید - "شاد" ، "غیرمسئول" ، "ساده لوح" و غیره یا پیرمردی را می بینید و ذهن شما بلافاصله انجمن های آماده را ارائه می دهد: "بیماری" ، "بدخلقی" ، "خرد" ، "ضعف بینایی" و غیره با این حال ، در واقعیت ، همه چیز ممکن است کاملاً متفاوت باشد: پیرمرد ممکن است از شما سالم تر باشد و دختر مدرسه - باهوش تر و مسئولیت پذیرتر.
مرحله 6
به این واقعیت فکر کنید که با چنین نگرشی نسبت به مردم در حال ایجاد یک تصویر نادرست از واقعیت هستید. شما خصوصیاتی را به آنها نسبت می دهید که ممکن است از آن برخوردار نباشند. با قرار دادن تمام واقعیت های اطراف خود در قفسه ها ، خود را اسیر کلیشه های موجود در ذهن خود می کنید. بیاموزید که فقط مردم را احساس کنید - در سطح انرژی آنها ، بدون برچسب های آویز.
مرحله 7
تمرینی به نام عمل مدیتیشن انجام دهید. برای این کار ، هنگام انجام هر عملی ، به عنوان مثال ، شستن ظرف ها ، بر حرکات خود تمرکز کنید. به هیچ چیز فکر نکنید ، افکار باید از بین بروند. فقط حرکات شما وجود دارد ، و هیچ چیز دیگری - صاف ، چسبناک ، دلپذیر. مراقب حرکات باشید ، کنترل و آگاهی را نسبت به تمام اعمال خود گسترش دهید - و خواهید دید که در زندگی خود با توجه به الگوهایی که در طی سالها در آگاهی شما ریشه دوانده است ، چقدر در زندگی انجام می دهید. از کلیشه ها و خود به خود دور شوید و دنیای پیرامون شما شروع به تغییر می کند - روشن ، سرزنده و پر از حوادث زیادی می شود.
مرحله 8
با پذیرش تمام خصوصیات فردی آن ، به دنیا نگاه کنید ، با تغییر دائمی واقعیت پیرامون خود همگام باشید ، همیشه آماده ایجاد ، اختراع ، عشق و دیدن معنای نهفته در آنچه دیگران نمی بینند باشد.