یکی از نیازهای روان رنجورانه فرد تمایل به حضور در همه چیز و همیشه اول بودن است. این خطر در این واقعیت نهفته است که چنین تمایلی در افرادی ایجاد می شود که نه به وضعیت عاطفی خود و نه به دستیابی به نتیجه اهمیت می دهند ، اما کسانی که سعی دارند به همه دنیا ثابت کنند که بهترین است. در واقع ، حتی پس از دریافت شناخت ، شخص هیچ گونه رضایت از پیروزی را تجربه نمی کند.
فرد می خواهد اولین و غیر قابل تعویض شود ، نمی تواند سازش کند ، همچنان با جاه طلبی های خود باقی مانده و موانعی را برای خود ایجاد می کند. او نمی تواند از موقعیت خود راضی باشد ، "برنامه های ناپلئونی" برای او مهم است و معتقد است که فقط با بزرگ شدن ، همه خوشحال ، دوست داشتنی و احترام خواهند داشت.
به عنوان مثال ، اگر شخصی آرزو دارد که نویسنده بزرگی شود ، اما در عین حال در برخی از انتشارات کوچک به عنوان سردبیر یا مصحح کار کند ، به نظر او می رسد که این فقط یک شغل موقت است ، و هیچ چشم اندازی برای رشد ندارد. و فقط وقت او را می گیرد بنابراین ، او به کار خود ادامه می دهد ، خسته می شود ، تحت استرس و گاهی پرخاشگری و عصبانیت قرار می گیرد ، فقط به این دلیل که کسی اکنون جوایز ادبی را دریافت می کند ، و او هنوز در مکانی غیر قابل درک نشسته است و مشخص نیست که چه کاری انجام می دهد.
از نظر فکری ، این فرد می فهمد که باید کاری در جهت رویاهای او انجام شود ، اما وقت کافی نیست و این توهم که روزی همه چیز به دست خود او می رسد ، رها نمی شود. در نتیجه ، او دیدگاه منفی نسبت به زندگی ایجاد می کند که در آن خود را یک شکست می داند و بلوکی تشکیل می شود که به فرد اجازه نمی دهد حداقل کمی حرکت بدن را برای رسیدن به هدف انجام دهد. پس از همه ، سرنوشت او را دوست ندارد ، ستاره ها در بدو تولد چندان واقع نشده اند ، به طور کلی ، همه چیز علیه او است.
شخصی که می خواهد در همه چیز اول باشد و همیشه روان رنجور می شود ، قادر به زندگی در لحظه فعلی نیست. تمام افکار او معطوف به گذشته یا آینده است. چنین افرادی دائماً اتفاقاتی را که قبلاً در زندگی آنها رخ داده است ، تجزیه و تحلیل می کنند و سعی می کنند آنچه را که قبلاً اتفاق افتاده است تغییر دهند یا به آنچه ممکن است "اگر فقط …" باشد فکر کنند. "اگر من در كشور دیگری به دنیا آمدم …" ، "اگر پدر و مادرم میلیونر بودند …" ، "اگر برای تحصیل در دانشگاه دیگری می رفتم …" - این افكار اغلب مشخصه افرادی است كه قادر به لذت بردن از زندگی در زمان حال نیستند.
نگرانی در مورد آنچه "اگر فقط" رخ خواهد داد فرد را از تحقق برنامه های خود منصرف می کند و به او فرصتی برای رشد حرفه ای یا تغییر کامل شغل نمی دهد. از این گذشته ، ترس و اعتقادات او را درگیر کرده است: "ناگهان نمی توانم" ، "ناگهان قدرت و وقت کافی ندارم" ، "ناگهان این کار را ترک می کنم ، اما آنها مرا برای کار دیگری نخواهند برد".
یک بار اریک برن در مورد چگونگی تشخیص یک برنده از کسانی که فقط می خواهند یک نفر شوند ، نوشت اما کاری برای این کار انجام نمی دهد. بنابراین ، برنده همیشه چندین گزینه برای رسیدن به هدف خود دارد ، از از دست دادن شغل ، موقعیت ، قرار گرفتن در موقعیت دشوار نمی ترسد و می داند که در صورت عدم موفقیت دقیقاً چه کاری باید انجام شود. اما کسانی که هرگز برنده نخواهند شد ، حتی احتمال اشتباه را نیز قبول نمی کنند و همیشه فقط یک شرط می گذارند ، و سعی می کنند همه چیز را یک باره بدست آورند. در نتیجه ، شکست اجتناب ناپذیر است.
اولین بودن همیشه و در همه چیز اغلب یک تمایل غیرقابل تحقق است ، که فقط منجر به ناامیدی و روان رنجوری می شود. اگر شخصی بتواند درک کند که تمایل به دستیابی سریع یا سریع به چیزی برای رسیدن به موفقیت کافی نیست ، در این صورت او به تدریج شروع به دستیابی به هدف خود می کند ، قدم های کوچکی را در مسیر رشد خود برمی دارد و گاهی هدف را تنظیم می کند. که او می خواهد به آن برسد. در این صورت ، دیر یا زود ، او واقعاً به آنچه می خواهد و رضایت کامل - به علاوه همه چیز - از زندگی می رسد. در عین حال ، نیازی نیست که همیشه و در همه چیز اول شود.