بعید است دانشمندان هرگز بتوانند همه اسرار مغز انسان را توضیح دهند. این ابزار منحصر به فرد ، با منابع بسیار زیاد پنهان ، قادر به شگفت انگیزترین چیزها است. مجسمه سازان و هنرمندان شاهکارهای نامیرایی خلق می کنند و نویسندگان آثار هنری بی نظیری را خلق می کنند که جهان های داستانی را توصیف می کنند و یا وقایع آینده را به طور دقیق پیش بینی می کنند. شگفت آورتر اینکه ، تمایل فرد به دروغ چیزی بیش از تجلی توانایی های خلاقانه مغز نیست.
آمدن با افسانه ها فرآیند ساده ای برای مغز نیست ، بلکه کار بسیار سختی است. ارزیابی و توصیف محیط مانند آنچه در واقع است بسیار آسان تر از پوشاندن آن با وقایع و واقعیت های خیالی است. هرچند وقت یک دروغگو با این جمله متوقف می شود: "بهتر است حقیقت را بگویید ، شما اصلاً دروغ گفتن را بلد نیستید!"
در واقع ، همه نمی توانند دروغ های خود را به یک داستان باورپذیر تبدیل کنند. در اینجا شما باید فاکتورهای زیادی را کنترل کنید تا خود را رها نکنید. این مدیریت احساسات و حالات چهره و همچنین توانایی مدیریت حافظه شخصی شماست. برای واقعی جلوه دادن دروغ ، خودتان باید آنقدر ایمان داشته باشید که در آینده به گزینه انتخابی پایبند باشید.
توانایی دروغ گفتن به راحتی و به طور طبیعی شبیه استعداد بازیگری است. اما برای اینکه بتوانید یک بازیگر موفق شوید ، باید مدت طولانی هم درس بخوانید. بسیاری از افراد سعی می کنند دیگران را گمراه کنند و فقط به جذابیت و توانایی آهنگ سازی در پرواز اعتماد می کنند. این دروغ ها ، به عنوان یک قاعده ، به سرعت شناخته می شوند و اعتماد ، علاقه و احترام به راوی کاهش می یابد.
بنابراین ، گفتن حقیقت سودآوری بیشتری دارد تا اینکه کارهای غیرقابل تحمل را جلوی مغز خود بگذارید ، و منابع ارزشمند خلاق را هدر دهید. انرژی خلاقانه آزاد شده را می توان به سمت فعالیت های جالب تری هدایت کرد ، برای مثال ، یک افسانه جدید برای کودک خود بسازید.
چه لعنتی شوخی نمی کند ، شاید داستان کودکان اختراع شده روزی به یک کتاب پرفروش جهانی تبدیل شود و نام شما را تسبیح و ستایش کند. در هر صورت ، از نظر دیگران اقتدار پیدا خواهید کرد ، در حالی که دروغ گفتن بر روی ایده آل ترین شهرت لکه ای باقی می گذارد.