از صفحه های تلویزیون و مانیتورهای رایانه ، آنها دائماً می گویند که برای خوشبختی باید نیمه خود را ملاقات کنید. اما شما می توانید بدون داشتن یک جفت شاد ، راحت و شاد زندگی کنید. چندین نقطه نظر در مورد ایجاد اتحاد وجود دارد.
خیلی اوقات بعد از طلاق ، مردم می گویند زندگی راحت بسیار راحت است. غیبت زن و شوهر در رضایت از زندگی در این مورد تاثیری ندارد. هرکسی پس از یک ازدواج ناموفق ، دوباره تصمیم به ساختن چیزی جدی نمی گیرد. برای زندگی راحت ، به چندین شرط نیاز دارید و مهمترین چیز داشتن شریک نیست.
وقتی عزیز مورد نیاز است
زن و شوهر در دوران بلوغ بسیار مورد نیاز هستند ، وقتی زمینه هورمونی تغییر می کند ، وقتی اولین عشق به وجود می آید. در این لحظه ، شما باید یاد بگیرید که چگونه با جنس مخالف به شیوه ای جدید ارتباط برقرار کنید ، و خود را به عنوان یک زن یا زن درک کنید. در عین حال ، احساسات به شما امکان می دهد جادویی احساس کنید ، الهام بگیرید. عاشق شدن ، ترک خانواده والدین و شروع زندگی جداگانه را آسان می کند. این یک محرک عظیم می شود و تمام ترس ها را از بین می برد. حضور یک زن و شوهر احساس صداقت ، توانایی تکیه دادن بر روی شانه شخص دیگری را که هنوز شکل نگرفته است ، ایجاد می کند.
نفر دوم برای کسانی که بسیار از تنهایی می ترسند لازم است. افرادی هستند که آماده هستند تا با شرکت بهترین فرد تحمل نکنند ، اما در عین حال تنها ماندن برای آنها مهم است. این می تواند نتیجه آسیب دیدگی یا فرزند پروری ضعیف باشد. اما معمولاً زندگی چنین افرادی خوشحال کننده نیست.
هنگامی که یک شریک زندگی مورد نیاز نیست
یک زن و شوهر گاهی به زندگی معنا می بخشند ، همه آماده نیستند که برای خودشان به چیزی برسند ، مهم این است که کاری برای دیگری انجام دهند. اگر در زندگی شخصی وجود داشته باشد که ارزش زندگی برای او را داشته باشد ، پس عشق به جنس مخالف لازم نیست. اگر فرزندی وجود دارد ، پس این برای شادی کافی است. گاهی والدین یا حتی حیوانات خانگی به چنین اشیایی تبدیل می شوند.
شغل می تواند جایگزین یک خانواده شود. تلاش برای دستیابی به اهداف ، فتح قله ها احساسات خاصی به وجود می آورد ، آنها بسیار قوی و کافی برای احساس خوشبختی هستند. متخصصین حرفه ای می فهمند که آنها همیشه نمی توانند شغل و روابط خود را با هم ترکیب کنند ، بنابراین به نفع دستاوردها انتخاب می کنند و این باعث رضایت آنها می شود.
کسانی که فاجعه شخصی را تجربه کرده اند اغلب از عشق دست می کشند. به عنوان مثال ، مرگ یک شوهر می تواند منجر به این واقعیت شود که بیوه همیشه تنها زندگی خواهد کرد. اما این محدودیت او را از خوشبختی محروم نمی کند ، او می تواند خود را در خلاقیت ، کار ، محیط پیدا کند. داشتن یک شریک زندگی خیلی مهم نیست ، زیرا فعالیت های دیگری نیز وجود دارد.
اتحادهای پیچیده در گذشته می توانند میل به ساخت چیز دیگری را در آینده دلسرد کنند. اگر تجربه ای از عشق منفی وجود داشته باشد ، پس نمی خواهید به احساسات برگردید. و چنین افرادی را می توان خوشحال نامید ، آنها فقط می آموزند که فضای خود را با چیزهای دیگر پر کنند و احساس نمی کنند کنار گذاشته شده اند. آنها زندگی را طبق قوانین خودشان انتخاب می کنند و این باعث رضایت آنها می شود.