توانایی های روانی را نباید صرفاً هدیه ای از بهشت یا ارث ژنتیکی اجداد با استعداد دانست. در چارچوب آگاهی گسترش یافته ، هر شخصی قادر به برقراری ارتباط پایدار با جهان ماورا طبیعی است.
در واقع ، در حال حاضر تنها تعداد کمی از افراد با توانایی های خارق العاده وجود دارند. و آن لشکرهای روشن بین ، جادوگر ، جادوگر ، جادوگر سفید و سیاه فقط برای تخلیه کیف پول از شهروندان ساده لوح و غالباً بسیار نادان وجود دارد. اعتقاد به قدرت دیگری یعنی انکار خودت! توجیه شکست در عشق ، زندگی خانوادگی ، تجارت تعداد زیادی از افراد ضعیف و وابسته است. آنها به جای مواجهه با حقیقت ، از همه نوع شارلاتان آرامش می گیرند.
چه مقدار از این دست ساده بازرگانان توسط تاجران "باهوش" بدست می آیند؟! آنها خواهند گفت که خسارت متوجه مشتری شده است یا حتی سرگرم کننده تر ، به اصطلاح یک اعتیاد به عشق - و اکنون این مرد بدبخت به خاطر تمام نقاط ضعف خود: جنسی ، روحی ، ذهنی ، - بهانه ای می یابد. او مشاوره می گیرد ، پودر می نوشد ، سه بار روی شانه اش تف می کند و به اندازه جدید خوب می شود. و او نمی داند که جدا از ذکاوت و شخصیت ضعیف او ، در این مورد چیزی وجود ندارد. نمی توانید قدرت را با هر چیزی بشکنید ، به هر کسی بچسبید ، عاشق کسی شوید!
جامعه به وضوح در بحران است. مردم با تمام وجود به هم می چسبند و سعی می کنند آنچه را که خودشان کم دارند در دیگران پیدا کنند. آنها خصوصیات "عالی" موجود را به شرکای خود نسبت می دهند ، آرایش می کنند ، و حتی گاهی اوقات آشکارا چشم خود را بر روی نقص قابل مشاهده و نامرئی می بندند ، و این توجیه شکست مطلق انسانی خود است. با تمام این اوصاف ، سالن های جادو ، نمایش های مختلف با حضور جادوگران و جادوگران شکوفا می شوند و مانند قارچ ها پس از باران رشد می کنند. همه با این شرایط آشنایی دارند که یک روشنفکر محلی با یک روانکاو معمولی ، در بهترین حالت ، در هر ورودی از یک ساختمان آپارتمانی زندگی می کند.
پس آنها چه کسانی هستند؟! Ostap Bendery مدرن یا نوکران جادوگری؟! برای پاسخ به این س questionsالات ، باید مفهومی از توانایی های ماوراern طبیعی داشته باشید. این توانایی ها ، اول از همه ، آگاهی گسترده ای است که از کلیشه ها ، کلیشه ها و انواع قاب ها خلاص می شود. هوش فقط تجزیه و تحلیل در تقاطع عملیات ذهنی است. ممکن است هر شخصی حتی تا پیری نیز از رشد عقلی برخوردار نباشد ، اما همه در دوران کودکی از هوش بالایی برخوردار بودند. ذهن کودک ، محدود به عقاید دگم ها ، با داشتن آن آزادی درک لازم از جهان اطراف ، قادر به درک آنچه به ذهن بزرگسالان داده نمی شود ، است. غلبه غیر منطقی بر عقل ، بینایی متعالی را امکان پذیر می کند.
به همین دلیل است که کودکان اغلب ارواح ، رویاهای نبوی می بینند ، گذشته های دور را به یاد می آورند ، وقایع را پیش بینی می کنند و درباره آنها هشدار می دهند. از نظر آنها ، "babayka" یک شی quite کاملاً ملموس است ، آنها بسیار مشتاقانه احساس خوب و شر می کنند. این است که چگونه آگاهی گسترده از خلوص ذهن کودک یا به اصطلاح "چشم سوم" کار می کند. تا سن خاصی (و هر کس خودش را دارد!) ، "چشم سوم" هنوز می بیند ، اما توسط جامعه به یک چارچوب هدایت می شود ، توانایی های خود را از دست می دهد. فقط عده کمی موفق به حفظ این حالت کودکی تا پیری رسیده می شوند. و این دقیقاً این افراد هستند که توانایی های خارق العاده دارند و آنها را به طور نهفته رشد می دهند. نتیجه گیری خود نشان می دهد: ذاتاً به فرد قدرت ذهنی چشمگیر ، توانایی درک قوانین هستی داده می شود ، اما با استفاده از این نیروها فقط برای جامعه پذیری خود ، برای مهمترین چیز کافی نیست - "من" را وارد قوانین فضا می کند.
این تنها دلیل بسته بودن همه اطلاعات برای اکثریت است. با توسعه توانایی های خارق العاده در خود ، می توان کمی از راز جهان را باز کرد ، که فقط برای "چشم سوم" قابل مشاهده است.