یک حکیم سخنان باشکوهی گفت:”از دشمنان خود نترسید: بیشترین کاری که می توانند بکنند کشتن شما است. از دوستان خود نترسید: بیشترین کاری که آنها می توانند انجام دهند خیانت به شما است. از بی تفاوتها بترسید: آنها نمی کشند یا خیانت نمی کنند ، اما با رضایت ضمنی آنها قتل ها و خیانت هایی صورت می گیرد. جمله ای خیره کننده از نظر تصویر و دقت.
در واقع ، شما نمونه های روشنی از آنچه بی تفاوتی انسان می تواند منجر به آن شود ، روزانه و ساعتی می بینید. قلب یک نفر در مترو "گرفت" - جمعیت بی تفاوت از کنار او عبور می کنند ، و او را برای یک مستی در نظر می گیرند. و سپس پزشکان شانه های خود را بالا می اندازند: اگر فقط کمی زودتر با ما تماس گرفته بودند. برای مدت طولانی ، هیچ کس از آپارتمان خارج نمی شود ، گریه یک کودک شاکی به گوش می رسد - در صورت نیاز به کمک ، همسایگان حتی فکر نمی کنند که والدین کودک را کجا رفته اند. و پس از مدتی ، مقالاتی در مورد فاجعه مهیب در روزنامه ها منتشر می شود. و غیره. چرا این اتفاق می افتد؟ چرا مردم اینقدر نسبت به هم بی تفاوت هستند؟ برخی دلیل این پدیده منفی را در تاریخ ما می بینند. بگویید ، مردم مجبور شدند سخت ترین آزمایش ها را تحمل کنند ، چنان عذاب هایی را پشت سر بگذارند که بسیاری از مردم به سختی تلخ شدند. آنها عادت کرده بودند که فقط به خودشان اعتماد کنند ، از کسی کمک نخواهند یا آن را به کسی پیشنهاد نمی دهند. گفته های مشابه همین گفته می شود: "مسکو به اشک اعتقاد ندارد" ، "نزد خدا بلند است ، به دور از تزار" ، "باور نکن ، نترس ، نپرس" و امثال آن برخی دیگر استدلال می کنند که این کار توسط افرادی انجام می شود که در دوران کودکی محبت و مراقبت والدین را دریافت نکرده اند. آنها می گویند هیچ کس به آنها علاقه مند نبوده ، کمکی نکرده است - وقتی بزرگ شدند بی تفاوت شدند و به همان رفتار رفتار کردند. و آنها حتی تصور نمی کنند که می توان به گونه ای دیگر زندگی کرد. هنوز دیگران دلیل آن را در بوروکراتیزاسیون بیش از حد دولت ما ، در فساد و مجازات "برگزیدگان" می دانند. بگویید ، مردم مدتهاست که به این ایده عادت کرده اند که هیچ چیز به آنها بستگی ندارد و هرگونه اعتراض بی فایده است و منجر به چیزی نخواهد شد. بنابراین ، آنها به سادگی تسلیم شدند ، ترجیح می دهند خود را از واقعیت غم انگیز جدا کنند و به چیزی توجه نکنند. در تمام این گفته ها احتمالاً حقیقتی وجود دارد. اما این هنوز بی تفاوتی را توجیه نمی کند. بی فایده است که صبر کنید تا یک جادوگر مهربان ظاهر شود و همه مشکلات را با یک مشکل حل کند. و سپس ، آنها می گویند ، می توان مهربان و با توجه به یکدیگر بود. ما باید حداقل خودمان از کوچک شروع کنیم: در ورودی های خودمان را تمیز و مرتب نگه داریم ، به کسانی که نیاز خاصی دارند کمک کنیم (به عنوان مثال ، آیا واقعاً مراجعه به داروخانه برای دارو برای همسایه بازنشسته بسیار دشوار است؟) ، یک کوچک بسازید تخت گل زیر پنجره های خودمان ، گل بکارید … حتی طولانی ترین سفر نیز با اولین قدم آغاز می شود.