وقتی در م theسسه مشغول تحصیل بودم ، من و دوستم برای خرید به بازار رفتیم. مبلغ مناسبی در جیبم بود. به هر دلیلی ، من چیزی نخریدم و ما در حال نزدیک شدن به خروجی بودیم که یک زن کولی به من نزدیک شد. دوستم جلو رفت و چشمم از او دور شد. کولی از من پرسید که چگونه می توان جایی را به آنجا رساند ، و سپس از من خواست نام خود را به من بگویی. این مرا شیفته خود کرد و من هم پذیرفتم.
سپس چند کولی دیگر از هیچ جا پرواز کردند و آنها شروع به بمباران س withالات من کردند. سعی کردم چیزی را جواب دهم یا بگویم ، اما مغزم به راحتی فرصت نکرد تا موضوع مکالمه را بگیرد و یخ بزند. هر سه نفر یکنواخت صحبت می کردند و دائماً از من چیزی می پرسیدند. حالم به گونه ای بود که یک بطری ودکا می نوشیدم.
لحظه هایی را به یاد نمی آورم ، اما هیچ واکنشی از طرف من صورت نگرفت. وقتی آنها دیگر سر و صدا نمی کردند ، یک زن کولی شروع به "کار" با من کرد. او از من نام من را پرسید ، اما حتی در این حالت ، من مدام تکرار می کردم که این او بود که باید به من این س questionال را پاسخ دهد.
سپس او آینه را از دست من گرفت ، اما به یاد نمی آوردم چگونه آن را بدست آوردم. سپس او موهای من را بیرون آورد و شروع به گفتن انواع و اقسام اتفاقات وحشتناکی کرد که اگر آن را نگیرم برایم اتفاق می افتد. احتمالاً ترسیده بودم اما یادم نیست. برای بدست آوردن موهایتان ، مجبور بودید به او پول بدهید.
هر وقت او از من چیزی می خواست ، مغزم افت می کرد و من آرام آرام فکر می کردم. یک روبل در جیبم پیدا کردم ، آن را به او دادم و دستم را برای یک مو دراز کردم. او گفت اکنون باید اسکناس بزرگتری به او بدهند. دستم را به جیبم رساندم و به دنبال تکه پولی که با خود به بازار می بردم دلم می گرفت.
حدس می زنم من همه کارها را به آرامی انجام دادم ، و مغزم کمی بیشتر افتاد و من هنوز مبهم بودم ، اما از وضعیت آگاه بودم. و درک آنچه اتفاق می افتاد مرا عصبانی کرد. یک هجوم غیرمنتظره از آدرنالین مراکز عصبی بیش از حد را مسدود کرد و من به کولی ها گفتم که با موهایم دور بروند ، برگشتم و تا ایستادم. سرانجام فقط در واگن برقی به خودم آمدم و از آنچه برای من اتفاق افتاده بسیار متعجب شدم. هنوز هم ، این یک تجربه بسیار جالب است ، خصوصاً اینکه فقط 1 روبل برای من هزینه داشت.
یکی از آشنایان من علاقه به NLP داشت و من از او پرسیدم که در چنین شرایطی چگونه می تواند مقابله کند. وی در پاسخ گفت که شما باید حالت تحریک داشته باشید: جیغ زدن ، تکان دادن دستان یا بلند صحبت کردن.
یک بار دیگر ، در خیابان قدم می زدم ، کولی را دیدم که در گوشه ای پنهان شده است. هوای بیشتری در سینه ام گرفتم و به استقبال او رفتم. و هنگامی که او از کمین بیرون پرید ، من چنان بلند فریاد کشیدم که او به جایی دور رفت که دو متر از من پرید و مدتها بعد از من در مورد کاهش بودجه کلینیک های روانپزشکی محلی ابراز ناراحتی کرد.
بنابراین ، به جرات می خواهم بگویم که چندین نفر طول می کشد تا فرد را در یک خلسه قرار دهند. و اگر گروه کولی ها را دیدید ، بهتر است آنها را دور بزنید. اگر تنها هستید و چنین امکانی وجود ندارد ، فقط کافی است از کنار آنها در اتوبوسی که ظاهراً در حال عزیمت است ، رد شوید یا با صدای بلند با یک دوست یا دوست دختر خیالی تماس بگیرید.
بهتر است 5 دقیقه شبیه یک سفیه باشید تا اینکه بی پول بمانید. اگر کولی تنها باشد ، پس سعی می کند با همان موهای شما شما را بترساند ، بنابراین این فرصت را به او ندهید. اما اگر همه چیز طبق بدترین سناریو پیش رفت ، حمله کنید: موهای او را پاره کنید ، روی کولی فریاد بزنید. او را با بستگانش در پلیس ، پدربزرگش ، جادوگر ، بترسانید. از همه مهمتر ، نترسید ، زیرا مو فقط مو است و به هیچ وجه نمی تواند بر زندگی شما تأثیر بگذارد.