بحران نوجوانی به عنوان خواسته کودک برای بزرگسال شدن ، کم و بیش مستقل شناخته می شود. به طور معمول ، والدین آماده این کار نیستند. در جامعه ما ، بنا به دلایلی ، پذیرفته شده است که نوجوانان سخت ، غیرقابل کنترل و غیره هستند. و اینکه دوره بحران می گذرد و همه چیز خوب خواهد شد. بله همینطور است
با این حال ، کل زندگی آینده کودک دقیقاً به نحوه گذر آن بستگی خواهد داشت. بنابراین ، در اینجا مهم است که والدین نسبت به این مرحله از رشد شخصیت یک فرد بالغ آگاه و توجه باشند. برای او دشوار است و او به کمک شما نیاز دارد.
بزرگ شدن را می توان با قطع بند ناف در بدو تولد مقایسه کرد. کودکان با روابط نامرئی با والدین خود در ارتباط هستند. نوجوانی لحظه ای از زندگی است که این ارتباط باید به مرحله جدیدی منتقل شود. یک بند ناف قطع شده و یک بند کاملاً جدید تشکیل می شود.
اگر والدین این موضوع را درک نکنند ، این روند بسیار دردناک است ، در نتیجه رابطه خراب می شود. سپس سالها طول می کشد تا بهبود یابند. بدترین حالت این است که درگیری ادامه پیدا کند و رابطه خصمانه برای زندگی باقی بماند.
در این حالت ، فقط می توانید انتظار داشته باشید آنچه همه والدین از آن می ترسند: اینکه نوجوان شروع به نوشیدن ، سیگار کشیدن و تزریق مواد مخدر کند. او این کار را به دلیل اعتراض انجام خواهد داد ، نه به این دلیل که بخواهد. در این امر او به دنبال اطمینان و لذتی خواهد بود که از روابط خوب با والدینش کسب نمی کند.
نوجوان همان محروم خود را پیدا می کند و در یک گروه متحد می شوند. و پس از آن سناریوهای مختلف وجود دارد.
نوجوانان همچنین "شاهکاری" از این نوع انجام می دهند ، که آنها را به عناصر ضد اجتماعی ، حتی جنایتکاران تبدیل می کند. و همه اینها فقط یک نمایش نوجوان است. اما او "ما" دارد - دوستانی که درک می کنند و از آنها حمایت می کنند. و او شروع به در نظر گرفتن پدر و مادرش تقریباً دشمن می کند.
چگونه می توانید در این زمینه کمک کنید؟
ارتباط ، بحث و گفتگو.
به محض اینکه والدین مشاهده نمودند که در تصمیم گیری ها ، خودداری از امور عادی یا اعتراض دیگر ، آشکار شده اند - باید پشت میز مذاکره بنشینید و درباره شرایط جدید همکاری در خانواده بحث کنید.
این همکاری است ، نه رقابت و اعلام نکردن "چه کسی در اینجا مسئول است". و قطعاً خشونت نیست - نه ذهنی و نه جسمی ، هر چقدر هم بخواهید. فقط به یاد داشته باشید که این مسئله مشکلی را حل نمی کند.
در مذاکرات ، مهم است که شرایط اصلی را در نظر بگیریم: اگر کودکی برخی از حقوق خود را ادعا می کند ، اجازه دهید مسئولیت ها را نیز بپذیرد. توضیح دهید که او در حال بالغ شدن است و بزرگسالان بسیاری از کارها ، کارها ، مشکلات و مسئولیت ها را دارند.
به عنوان مثال ، در حالی که او نمی تواند درآمد کسب کند و این توسط والدینش انجام می شود ، او می تواند به خانه کمک کند یا به فروشگاه برود. همیشه کارهایی وجود دارد که باید انجام شود ، و اگر به طور مساوی بین اعضای خانواده توزیع شود ، همه در آن احساس اطمینان و آرامش می کنند.
یعنی در حالی که او با شما زندگی می کند ، طبق قوانین شما زندگی می کند.
نتیجه بحث ممکن است متفاوت باشد. شخصی موافقت می کند که کشیک باشد ، کسی تصمیم می گیرد در کودکی بماند. کسی کمی وظایف را متحمل می شود ، و سپس تصمیم می گیرد که آنها را رها کند - این نیز ممکن است.
وقتی نوجوان تصمیم می گیرد برای همیشه کودک بماند مشکلی پیش می آید. و سپس ما در حال حاضر در مورد "نوجوانان ابدی" صحبت می کنیم ، زمانی که یک پیرمرد سی ساله اصلاً نمی خواهد مسئولیتی را به عهده بگیرد.
درباره این بحران در زندگی بزرگسالان ناامید - در مقاله بعدی.
خروجی
نتیجه گیری از این مبحث این است که با بحث درمورد موضوعات کلی با احترام به نظر نوجوان ، می توان روابط را گرم و صمیمانه کرد. سپس نوجوانی بدون درد و نامحسوس می گذرد.
اما در هر صورت ، مهم است كه به كودك بفهمانید كه شما به هر حال او را دوست دارید ، مهم نیست كه در تصمیم گیری چه تصمیمی می گیرد.
روزی پسر یا دخترت بزرگ می شوند و آنها دیگر تمایلی به اعتراض و خودنمایی ندارند و مسئولیت پذیری بیشتری پیدا می کنند و برقراری ارتباط با آنها راحت تر می شود.
مرحله جدیدی از زندگی آنها فرا می رسد که در آن کمک والدین نیز مهم خواهد بود - فراموش نکنید.