به سختی کسی می خواهد عمدا زندگی خود را خراب کند ، اما اغلب این اتفاق می افتد. البته یک انتخاب وجود دارد که خودتان انجام می دهید و هیچ کس حق دخالت در آن را ندارد. اما فکر می کنید هر چند وقت یکبار باورهای شما می توانند شما را کاملاً بی ارزش کنند ، تمام تلاش شما را باطل کرده و زندگی شما را نابود کنند؟
در صورتی که واقعاً تصمیم دارید بدتر از آنچه می خواهید زندگی کنید ، احساس ناراحتی کنید ، روحیه خود را از ابتدا خراب کنید و از استهلاک خود لذت ببرید ، نکات زیادی وجود دارد.
بعضی از افراد اغلب به اعتقادات پایبند هستند: "ممکن بود خیلی بدتر شود" ، "در واقع ، همه چیز خیلی بد نیست" ، "کمتر از دو شر را انتخاب کنید" ، که شعار آنها برای زندگی می شود. این افکار است که منجر به این واقعیت می شود که شما شروع به جستجوی آنچه "واقعاً چندان بد نیست" می کنید ، در حالی که دیگر متوجه بهترین چیزهایی نیستید که زندگی ارائه می دهد.
به یاد داشته باشید که هر چند وقت یکبار آنچه را نمی خواهید می خورید ، به جاهایی بروید که پایتان منجر نمی شود ، با افرادی که اصلاً نمی خواهید آنها را ملاقات کنید. پس از همه ، اگر به دنبال چیزی "متوسط" هستید ، پس آنچه را می خواهید می خواهید و نه آنچه آرزوی آن را داشتید. و نیازی به تلاش خاصی برای این کار نیست.
اگر فکر کنید که هر آنچه می توانستید بدست بیاورید یا "شما ثروتمند نبودید ، نباید شروع کنید" می توانید رویای خود را کاملاً بی ارزش کنید. برخی بر این باورند که اگر در محیط زندگی آنها هرگز افراد شاد ، موفق و مستقلی نبوده باشند ، پس این اصلاً نمی تواند وجود داشته باشد. کسانی که دوست دارند درآمد زیادی کسب کنند قادرند خود را به چنین نگرشی محدود کنند که "ثروتمندان همه دزد هستند".
کسی رویای خود را متوقف می کند ، با این باور که همه اینها افسانه هایی برای کودکان است یا "شما همچنین باید قادر به خواب دیدن باشید ، اما من نمی توانم این کار را انجام دهم ، و من نمی خواهم". و برای کسی ، تحقق خواسته ها تغییری در زندگی است که فرد واقعاً برای آن آماده نیست ، بنابراین بهتر است همه چیز را همانطور که هست بگذارید و به دیگران حسادت کنید ، بدون اینکه کاری برای خوشبختی خود انجام دهید.
کسی قادر است زندگی خود را خراب کند ، نقص هایی را در خود پیدا کند: من خیلی چاق هستم / لاغر ، صورت من زیبا نیست / خیلی زیبا ، موهای من خیلی بلند نیست / کوتاه ، من خیلی جوان / پیر هستم ، حق ندارم خواسته های من و سایر موارد همه این باورها خیلی سریع هرکسی که به آن اعتقاد داشته باشد بی ارزش می شود. در نتیجه ، به زودی علاقه به زندگی کاملاً از بین می رود و فرد در برنامه روزمره گرفتار می شود.
اگر شروع به پیروی از قانون "مثل بقیه" کنید ، می توانید زندگی خود را با موفقیت بزرگ خراب کنید. این باور بلافاصله بوجود نمی آید. در ابتدا مقاومت می کنید و به دنبال راهی برای خروج می گردید ، و سپس ، با نگاهی به محیط اطراف خود ، ناگهان شروع به توافق می کنید که زندگی "مثل بقیه" طبیعی است. همه این غذا را می خورند - و من هم خواهم خورد. همه قرار است در خارج از کشور استراحت کنند - و من هم خواهم رفت. همه ازدواج می کنند - و من هم خواهم کرد. از یک طرف ، همه چیز خوب است ، اما از طرف دیگر ، معلوم می شود که شما زندگی شخصی خود را ندارید و متأسفانه دیر یا زود به پایان می رسد. شانس شما هر ساله در حال کاهش است ، و در نتیجه شما "همه چیز مانند دیگران" را دریافت می کنید ، اما به دلایلی این مورد پسند نیست و باعث احترام به خود نمی شود.
وقتی تبدیل به "توده ای خاکستری" می شوید ، در محیط زندگی شما دقیقاً همان افراد استهلاکی وجود دارند که به لطف محکومیت خودشان زندگی خود را خراب کرده و "روی خود کار می کنند". و شما ، همراه با آنها ، صلیب سنگین خود را حمل می کنید ، گاهی اوقات خوشحال می شوید که می توانید از دردسرهای مداوم در محل کار و خانه خود ، استراحت کنید و تنها بمانید. هرگونه آرزو برای تغییر زندگی خود توسط افراد کم ارزش که خود را با آنها محاصره کرده اید سرکوب خواهد شد.